۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

پاسخی به نظر یکی از خوانندگان



دوست عزیزی با عنوان بنده خدا مطلبی را یادآوری کرده که عینا آن را در زیر میآورم:
«سلام آقای ایرانی باید خدمتتون عرض کنم در باب مسا ئلی که مینویسید حداقل لطف کنید به اعتقاداتمون توهین نکنید شما را نمیدونم ولی ما مردم ایران مسلمان هستیم ......لطفا حرمت مارا نگه دارید و خیلی اتفاقی از لینکهای بروز شده بلاگفا وارد وبتون شدم...... این را دوستانه خدمتتون عرض کردم وگرنه باقی نوشته هاتون قابل تامل هستند. 
متشکرم از توجهتون به این موضوع»
باید عرض کنم خدمت این دوست عزیز که امیدوارم باز هم به این صفحه بیاید و حداقل نظر مرا هم بشنود، که بنده نیز قبلا مسلمانِ معتقدی بودم که کورکورانه خدا را باور داشتم و فکر میکردم بهشت و جهنم همانی است که قرنها به ما یاد داده اند و غیر از چیزی که به ما گفته اند، همه مطالب دیگر غیر واقعی و کاذب است.
وقتی که صحبت از توهین به اعتقادات میشود باید بگویم که این مسلمانان هستند که به همه عقاید غیر مسلمانی توهین میکنند کما این که خداوندِ مسلمانان در کتاب قرآن آورده که هیچ دینی غیر از اسلام پذیرفته نیست:
و هر كسي كه ديني جز اسلام اختيار كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيان ديدگان است. «آيه 85 سوره آل عمران»
این دوست یا بهتر بگویم خواننده وبلاگ، ممکن است که زندگینامه پیامبر اسلام را فقط در کتابهای شیعیان مطالعه کرده باشد ولی لازم است بداند که اعتقادات شیعیان با اعتقادات اسلامی بسیار متفاوت است. مثلاً شیعیان عمر را لعن و نفرین میکنند و همچنین ابوبکر و عثمان را. در صورتی که ابوبکر، پدرزن پیامبر اسلام بوده، عمر پدر زن پیامبر، عثمان شوهر دو دختر از پیامبر بوده، علی داماد پیامبر بوده، خواهر عمر همسر علی بوده و علی داماد پیامبر نیز بوده است. حال به قول تهرانیها، وقتی این پنج تن اینچنین با  هم چیک تو چیک بوده اند، بهتر نبود که نام اینها را پنج تن آل عبا میگذاردند.
دوست من آن چیزی را که به ما گفته اند همه واقعیت نبوده و نگفتن همه واقعیت نیز کمتر از دروغگویی نیست.
قصد من توهین به اسلام یا هر دین و آیین دیگری نیست. فقط اینها سوالاتی است که به ذهن من و شاید بسیاری دیگر رسیده و دوست دارم پاسخی برای آنها پیدا کنم. نه پاسخی که خون در دهانم جاری سازد و بطری در ... ساری. پاسخی منطقی، بدون زور، بدون خونریزی و شکنجه و عذاب دنیوی. دوست دارم تابع دینی باشم و آیینی داشته باشم که به انسانها عشق بورزد و این دین باشد که در خدمت انسانها بوده و آنها را به راه راست و درست ببرد. نه این که هر چیزی که دین گفت و به عقل ما جور نمیآمد، اگر سوالی بپرسیم یا انتقادی کنیم فوری انگ بی دینی و سلمان رشدی بودن به ما بچسبانند.
دوست من، بنده خدا، اگر این چیزهایی که ما مثلا به آن اعتقاد داریم درست و خوب است و سعادت ما را تعیین میکند پس چرا به آن عمل نمیکنیم؟ چرا بزرگان این دین، با بی عدالتی مبارزه نمیکنند؟ نگاهی به 32 سال حکومت اسلام در این کشور بینداز و آخرین دستاورد مردانی را که دم از دین میزنند، ببین. 3000 میلیارد اختلاس؟؟؟
گر چه اگر نگاهی به موضوع «عشره مبشره» در صدر اسلام نیز بیندازی، چیزی بیشتر از این به دست نخواهی آورد. کافی است این دو کلمه را در Google جستجو کنی.
سیف الاسلام لقبی بود که پیامبر به سعد ابی وقاص داد. همان کسی که بعدها ایران را به زور شمشیر فتح کرد و دختران و خواهران بنده و شما را به کنیزیِ اعراب برد و مردان ما را به بردگی کشاند. همین سیف الاسلام بعدها تبدیل به یکی از مولتی میلیاردرهای زمان عمر شد و پیامبر اسلام به او و نه نفر دیگر وعده داده بود که بدون پرسش و پاسخ، مستقیما به بهشت میروند. به ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالرحمن عوف که در زمان پیامبر مرتد شد و دوباره به دین اسلام برگشت و طلحه و زبیر و علی و  سعد ابی وقاص و ابو عبیده جراح و سعید بن زید، این وعده داده شد و چون ده نفر بودند به عشره و چون به آنها بشارت داده شده بود به مبشره خوانده شدند. حالا به ما میگویند که پیامبر بیخودی حرف زده، اینها هم حرف پیامبر نیست و دروغ است و باید به همه این 10 نفر منهای علی دشنام داده شود و این دشنامها برای شیعیان جزء واجبات محسوب میشود.
این چه اعتقاداتی است که شما دارید؟ اگر شما به هر کسی که غیر مسلمان است و یا میلتان میکشد توهین کنید، عیبی ندارد اما اگر کسی طبق مستندات تاریخی، هر چند اشتباه هم باشد، حرفی بزند که مطابق میل شما نباشد، مهدور الدم است و ریختن خونش واجب.
مگر نه این است که خدا در همین کتاب قرآن فرموده:
چيزهايي را كه آنان به جا ي الله مي خوانند دشنام مدهيد كه آنان نيز بي هيچ دانشي از روي كينه توزي به الله دشنام دهند. «آيه 108، سوره انعام»
پس چرا اعتقادات ما برعکس حرف خدا را میگوید؟
بگذریم اینها فقط چند توضیح بود که اصل مطلب را به شما بگویم. قصد من توهین نبوده و نیست. اینها واقعیاتی از زندگی چندین قرن گذشته در کشور مثلا اسلامی ماست. مایی که برای گرفتن گواهینامه رانندگی چندین بار کتاب آیین نامه را میخوانیم و چندین ساعت آموزش رانندگی میرویم و چند بار امتحان میدهیم تا گواهینامه بگیریم و با وجود این که هر را از بر تشخیص نمیدهیم، به نظر افسر کارشناس راهنمایی معترض میشویم، نمیدانم چرا بدون این که کتاب قرآن را بخوانیم و بدانیم که چه درآن نوشته شده، هر وقت کسی در مورد آیات آن نقدی میکند، فورا دست به کار توهین و ارتداد و ریختن خون وی شده، فتواهایی صادر میکنیم و بعد از چند روز نیز همه چیز را فراموش میکنیم در صورتی که کارشناسی افسر راهنمایی را با وجود این که درست بوده، دائما غلط جلوه میدهیم تا اشتباه رانندگی خودمان را گردن دیگری بیندازم.
برادر من بنده خدا و دیگر دوستانی که این مطلب را میخوانید، بدانید که من و امثال من هیچ تضادی با قرآن یا دیگر ادیان الهی نداریم و شاید یک زندگی معمولی و بی دردسر، همراه با آرامش در دامنه یک کوهستان وحشی، میتوانست ما را برای همه عمر راضی نماید ولی این ادیان الهی هستند که دائما با آسودگی امثال من در تضاد هستند.
مگر همین دین الهی نبود که سربازانش، به نام خدا، مملکت ما را تبدیل به ویرانه کردند و بعد در تاریخ نوشتند که ایرانیان، اسلام را با آغوش باز پذیرفتند؟
مگر همین دین الهی اسلام و دین الهی مسیحیت نبود که پیروان هر کدام، تفکرات پادشاهشان را به پای خدا نوشتند و چند ده سال جنگهای صلیبی راه انداختند و هزاران انسان بی گناه را به نام خدا در میدان جنگ کشتند؟
مگر همین دین الهی یهود نیست که پیروانش، با فلسطینیانی که پیرو دین الهی اسلام هستند، چنین جنایاتی میکند؟
و  مگر همین حاکمان عراق و ایران نبودند که به نام خدا و اسلام، 8 سال جنگ راه انداختند و هر دو میگفتند که خدا با آنهاست و دیگری را به بی دینی و کفر متهم میکردند و در نهایت وقتی که دیدند از پس هم برنمیآیند، دوستانه سر میز مذاکره نشستند، دست دادند، روبوسی کردند و عراق بعثی، تبدیل شد به کشور دوست و برادر عراق و این همه کشتار و جنایت، لابلای ورقهای تاریخ گم شد.
نمیدانم شاید نشود هر آن چه که باید را در این صفحه کوچک نوشت. ولی امیدوارم این را رسانده باشم که روی صحبت من با دین نیست بلکه با کسانی است که به نام دین و به نام خدا، هر چه میخواهند میکنند و چون پایشان گیر میفتد، همه را گردن خداوند بیچاره میندازند و خود را در پشت او پنهان میکنند و ملت عزیز و مهربان ایران نیز، دائما گول این عوامفریبی را میخورند و باز هم به این حرکت رقت بار، همانند قرنها گذشته ادامه میدهند.
بنده خدای عزیز، امیدوارم که این مطلب را بخوانی و گوشه ای از اعتقادات من را نیز متوجه شده باشی. هر چند این حق را به تو میدهم که تو نیز به اعتقادات من، اشکال بگیری  یا در شکل ایرانی خودمان، به من و اعتقاداتم توهین کنی. در هر صورت از اینکه مطلب قبلی مرا خواندی و از آن انتقاد کردی، بسیار خوشحالم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر