۱۳۹۲ آذر ۲۲, جمعه

زن در آیین کهن هندو



زن موجودي بود دوست داشتنی، اما پست؛ بنا بر یک افسانۀ هندو، در آغاز که توشتري، صنعتگر آسمانی، خواست به آفرینش زن بپردازد، دریافت که هرچه مصالح داشته در ساختن مرد به کار برده و از عناصر جامد چیزي برایش نمانده است. براي حل این دشواري، زن را با آمیزه اي از خرد و ریزها و مانده هاي آفرینش شکل بخشید، بدین گونه: گردي ماه و پیچ و خمهاي گیاهان رونده، چسبندگی پیچکها، لرزش علف، باریکی نی، شکوفۀ گلها، سبکی برگها، انعطاف خرطوم فیل، نگاههاي آهو، گرد آمدن دسته هاي زنبور، شادي پرنشاط فروغ آفتاب، گریستن ابرها، بی آرامی بادها، هراسانی خرگوش، رعونت طاووس، نرمی سینه طوطی، سختی خارا، حلاوت عسل، درنده خویی ببر، شعلۀ گرم درنده خویی ببر، شعلۀ گرم آتش، سرماي برف، چهچۀ کوتاه زاغ، نغمه کوکوي هندي »کوکیله« دورنگی درنا، و وفاداري غاز سرخ (چکره واکه) را گرفت و همه را به هم آمیخت و زن را ساخت و او را به مرد داد.
با اینهمه به رغم تمام این تجهیزات، زن در هند وضع خوبی نداشت. آن وضع عالی، که در روزگار ودایی داشت، تحت تأثیر روحانیان و نمونۀ زن اسلامی، همه برباد شد. قانون نامۀ مانو، با عباراتی از زن نام می برد که یادآور دورة اولیۀ الاهیات مسیحی است. «سرچشمۀ ستیز، زن است؛ سرچشمۀ وجود زیرین زن است؛ پس باید از زن پرهیز کرد.»
در عبارت دیگري آمده است که: زن می تواند در زندگی نه فقط مردکانا، بلکه مرد دانا را هم از راه راست به در کند و می تواند او را به بردگی هوس یا خشم بکشاند.
بنابر همین قانون نامه، زن در تمام عمر باید تحت قیمومیت کسی باشد: نخست پدر، سپس شوهر و سرانجام هم پسرش.
زن، شوهرش را با فروتنی؛ «آقا»، «سرور» و حتی «خدای من» خطاب می کرد و در میان مردم چند قدم پشت سر شوهرش راه می رفت؛ بندرت از مرد سخنی می شنید. از او انتظار می رفت که عشق را با حداکثر خدمتگزاري دقیق و صادقانه نشان دهد، غذا را آماده کند، پس از آنکه دیگران غذایشان را خوردند او پسمانده شوهر و پسرانش را بخورد.
زن وفادار باید به سرورش چنان خدمت کند که گویی او خداست؛ هرگز کاري نکند که رنجی از او به شوهرش برسد؛ وضع اجتماعی مرد و داشتن یا نداشتن فضایل تأثیري در این امر ندارد و در وقت خواب پاهاي شوهرش را در آغوش بگیرد.  همسر که سر از فرمانبرداري شوهرش بپیچد در تناسخ بعدي شغال خواهد شد.
بنا بر مانو در نمایشنامه چیترا، اثر تاگور، چیترا چنین می گوید:
زن آنگاه زن است که با لبخندها و اشکها، و خدمات و نوازشهاي محبت آمیز خود خویشتن را به گرد دلهاي مردان بیاویزد؛ در چنین صورتی وي خوشبخت است. علم و دستاوردهاي بزرگ او را به چه کار آید؟

تاریخ تمدن  - ویل دورانت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر