۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

گلشیفته فراهانی


قبل از نوشتن این مطلب، دقایقی چند به عکس گلشیفته خیره شدم. برداشت شخصی خودم را از این عکس و از این حرکت، بدون در نظر گرفتن منظور واقعی سوژه و عکاس مینویسم. عکس زمینه ای کاملا سیاه دارد و این به معنای تاریکی موجود در روان و افکار ما ایرانیان در مورد زنان است.
قبلا در مطلبی با عنوان من یک فمینیست هستم مطالبی را از قول فرد دیگری نقل کردم و تکرار نمیکنم و در صورت لزوم میتوانید به این مطلب در همین وبلاگ مراجعه کنید. در عمق وجود هر مرد و زن ایرانی، تاریکی پر رنگی وجود دارد که باعث شده در مورد زنان، سوای مردان فکر کنیم. فقط زنان ناموس هستند، فقط زنان عورت هستند، فقط زنان ممکن است که هرزه باشند و فقط زنان هستند که باید در پرده حجاب باقی بمانند تا باعث بی شرافتی مردان نشوند و گمراهی مردان را به بار نیاورند.
برای این تفکر، دلایلی نیز میآوریم و دین و شرع و قانون و همه و همه را به شهادت میگیریم که حرفمان درست است ولی همین مردان، تا فرصتی پیدا میکنند به سراغ همان زنان میروند و فراموش میکنند که ناموس و عورت و حجاب و ...
در میان تاریکی تصویر، روشنایی دیده میشود که مربوط به موضوع اصلی عکس است و آن چیزی نیست جز نیمه برهنه بدن یک زن و بدون شک این زن همان مادری است که در فیلم میم مثل مادر، بازیگر نقش مادری با تمام مشخصات یک مادر ایرانی بود. مادری که امثال ما مردان و زنان ایرانی را متولد میکند، پرورش میدهد و به پای ما میسوزند و با تمام سختی های زندگی، فرزندانی را پرورش میدهند تا همین فرزندان، پس از بالغ شدن، جلوی آزادی همان مادرشان را بگیرند.
پسرانی که خود از دیدن زنان عریان لذت میبرند ولی از ازدواج مجدد و قانونی مادرانشان، روی ترش میکنند و غیرتی میشوند و ...
میگویند در چشمان گلشیفته، غم بزرگی را میتوان دید. من برعکس، غم ندیدم ولی انفجار عظیمی دیدم که به نظرم آمد انفجار تمام سرکوبهایی بود که من و تو، بر او و دیگر زنانمان وارد میکنیم. نوری دیدم در میان تاریکی، نوری که بر اثر له کردن شخصیت زنانمان در میان پارچه های چند لایه به نام مانتو و روسری و چادر، خاموش نشده و فقط پنهان شده است.
اگر یک مسافرت به خارج از کشور کنید، میبینید که تمامی حجب و حیای بسیاری از زنانمان، پس از سوار شدن بر هواپیما، از بین میرود و روسری و مانتو از تنشان بیرون میآید و همان انفجار گلشیفته در آنها رخ میدهد.
باور کنید که طبق احکام اسلامی که ما به آن مثلا مقید هستیم، فرقی نمیکند که زن مویش را نشان بدهد و یا سینه اش را و یا کاملا لخت شود. در هر صورت از نظر اسلامی که ما میپرستیم، این بی حجابی و هرزگی است. پس بیایید نگاهی به عروسیها و مراسمات خصوصی خودمان بیندازیم. جایی که زنان محجبه در خیابان، با لباسهای سانتیمانتال و آنچنانی در مهمانیها حاضر میشوند و حتی عکس یادگاری میاندازند و جلوی دوربینهای فیلمبرداری حرکات موزون اجام میدهند.
همین زنانی که نسبت به گلشیفته انتقاد میکنند آیا تا به حال با موبایل خود، از خودشان عکس لختی نینداخته اند و یا تا حالا در برابر آینه در حمام، به اندام خود نگاه نکرده اند؟ آیا هیچ وقت در افکارشان، لذت در آغوش کشیدن مردی را متصور نشده اند؟  و همین مردانی که گلشیفته را مورد حمله قرار داده اند، آیا تا کنون در ذهنشان، با زنان دیگری هم آغوش نشده اند؟
همین زنان اگر در سرزمین دیگری متولد میشدند، آیا ممکن نبود که ستاره سکس و یا عکس لختی روی جلد یک مجله پورن شوند؟
فکر کنید که گلشیفته یک اروپایی است و فکر کنید که... اصلا فکر نکنید. مگر نه این که در مورد مطالب مهم زندگیمان فکر نمیکنیم، هنگام ازدواج کردن، هنگام انتخاب رشته تحصیلی، هنگام رای دادن، هنگام ...
پس چرا حالا باید فکر کنیم که چرا فلانی عکس لختی انداخته است؟
بیایید باز هم مانند همیشه فکر نکنیم. بگذاریم و بگذریم از کنار این عکس نیمه لخت.
شاید گلشیفته نیز همین را میخواسته که ما باز هم فکر نکنیم. شاید میخواسته بگوید که شما که هیچ وقت از مغزتان استفاده نمیکنید، این بار هم از آن استفاده نکنید.
به هر حال،
گلشیفته عزیز، به خاطر شجاعتت دوستت دارم.
به خاطر سنت شکنی و عبور از مرز حجاب اجباری دوستت دارم.
به خاطر نشان دادن واقعیتی که در درون همه مردان و زنان این سرزمین پنهان است دوستت دارم. واقعیتی تلخ از تمامی خواسته ها و تمایلات جسمی که در این کشور سرکوب شده اند.
خوشحالم از این که بالاخره یک زن ایرانی پیدا شد و باشجاعت جلوی دوربین عکاسی ایستاد تا بگوید این بدن لخت من نیست که برایم شخصیت میآورد بلکه شخصیت من پشت این بدن پنهان است و بی لباسی من نشاندهنده بی شخصیتی من نیست.
قرار گرفتن در موقعیت تو، آرزوی بسیاری از زنان این کشور است و خیلی از این زنان، حاضرند کارهای بسیار بدتری انجام دهند تا موقعیتهای بهتر به دست بیاورند. حالا چرا نسبت به این عکس غیرتی و مسلمان شده اند نمیدانم.
میشود هر روز زنانی را دید که برای موقعیتهای خیلی کوچک حاضر به خود فروشی هستند ولی از عکس بی لباس تو ابراز تنفر میکنند و بسی جای تعجب است این نوع تفکر.
وقتی کانال فارسی 1 راه افتاد خیلی از خانواده های ایرانی آن را مروج فساد در خانواده عنوان میکردند ولی من نظرم این بود که این کانال فساد رایج و پنهان در خانواده های ما را به نمایش درمیآورد و به همین خاطر پدر و مادرهای ما با آن مخالف هستند.
این نظر را هم در مورد عکس گلشیفته و پشت پرده زنان و مردان ایرانی دارم.
در بعضی کشورهای دنیا، زنانی که خودفروشی میکنند، مجرم نیستند ولی مردانی که خریدار خودفروشی هستند مجرمند. حالا مردان کشور ما که دائما به دنبال دیدن زنان لخت هستند و چشمشان به ساق پا و یا ساعد و یا گردن زنانی است که شاید از زیر مانتویشان بیرون زده باشد، با دیدن عکس بی لباس گلشیفته، ناگهان فریاد وا مسلمانی سرداده و از این عکس ابراز تنفر و انزجار میکنند و ...
چه بگویم که یاد ایرج میرزای عزیز به خیر باد:
بر سر در کاروان سرائی
تصویر زنی به گچ بریدند
ارباب عمائم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا خلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد و آن یکی خاک
یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف می دریدند
لب های قشنگ و خوشگلش را
مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند...  
و حکایت گلشیفته نیز مانند بقیه حکایات ما، پس از چند روز فراموش خواهد شد و انگار نه انگار، «نه خانی آمده و نه خانی رفته» و حافظه مانند ماهی ما مردم ایران، در کمتر از هشت ثانیه این حرکت را فراموش خواهد کرد، همانطور که خیلی چیزهای دیگر را فراموش کرد.
و در نهایت، تبریک میگویم به بهزاد فراهانی و  همسر گرامیش که چنین دختری پرورش داده اند. پیشرفت گلشیفه در عرصه هنر، نمایشی از قدرت فرهنگی و هنری خانواده وی است و این عکس گلشیفته نیز نشان از شجاعت وی دارد. این عکس ثابت میکند که گلشیفته، ترسی از حرافی مردم ایران ندارد. مردمی که دیروز بازی گلشیفته را در نقش مادر ستایش میکردند و وقتی همبازی دی کاپریو شد او را به عنوان ستاره با حجاب ایرانی در یک فیلم هالیوودی میستودند و همه این هنرمندیهای را تا چند روز پیش فراموش کرده بودند و حالا با این عکس، همه آن هنرمندی را زیر سوال برده اند؟
مردم ایران همان مردم هرهری مذهبی هستند که در طول تاریخ بوده اند. امروز یکی را به عرش اعلی میبرند و فردا با تمام قدرت به زمینش میکوبند. امروز مرگ بر شاه میکنند و فردا از روزهای خوبشان در زمان شاه، افسانه ها میسرایند، امروز امیرکبیر را میکشند و فردا از او افتخار ملی میسازند و هر روز و هر دوره یک نفر را سوژه میکنند.
وقتی یادم می افتد که همین منتقدان گلشیفته، فیلم زهره امیرابراهیمی را با چه آب و تابی تعریف میکردند و سی دی آن را دست به دست میچرخاندند، از مرد ایرانی بودنم بدحال میشوم. وقتی یادم می افتد که فیلم دختری سیزده یا چهارده ساله، در حال سکس با مردی سی و چند ساله را در گوشی موبایلی دیدم که صاحب گوشی با هیجان تعریف میکرد که بیا ببین یک فیلم خیلی با حال دارم، باز هم حالم بد میشود. وقتی یادم میآید که در تمام بیست سال گذشته، مهیج ترین مطالبی که از دهان مردان ایرانی میشندم همین موضوع سکس بوده، حالم بد میشود و بعد به عکس گلشیفته نگاهی دوباره میکنم و غم عمیقی درون چشمانش میبینم.
شاید گلشیفته فقط برای مشهور شدن اینکار را کرده باشد، ولی او که نیاز به مشهور شدن ندارد!! شاید برای تبلیغات نمایشنامه اش اینکار را کرده باشد، ولی باز هم علتی برایش پیدا نمیکنم. شاید ...
فقط باید یادآوری کنم به منتقدان گلشیفته که یادشان بیاید، معروفترین هنرپیشه زن ایرانی که همین الان هم بسیار دوست داشتنی است، همانا خانم گوگوش است که در زمانی نه چندان دور، در فیلمهایی مانند در امتداد شب و ممل آمریکایی بازی میکرد و مورد تحسین منتقدان قرار میگرفت. هنوز یادم نرفته بازی زیبا و تاثیرگذار بهروز وثوق در فیلم بلوچ و همچنین فیلم موسرخه از یکی از معروفترین کارگردانان حال حاضر ایران یعنی ایرج قادری.
نمیدانم چرا ما ایرانیان دائما در حال پسرفت هستیم. مگر همین آنجلینا جولی، قبل از هنرپیشگی مدل مجلات و عکسهای نیمه سکسی نبود؟
مگر خیلی از هنرپیشه های زن هالیوودی حداقل یک مورد همبستری در فیلمهایشان ندارند؟ پس چرا این کار آنها برای ما دیدنی است و کار گلشیفته نابخشودنی.
و مگر نیستند بسیاری از این منتقدان که به خاطر چند میلیون تومان حاضرند در فیلمهای پورن بازی کنند؟ باور ندارید میتوانید از خیلی از زنان و مردان اطراف خود سوال کنید. پس چند تا عکس و یک بدن نیمه عریان را نباید چنین مورد حمله قرار داد.
مگر تا حالا مسافرت خارجی نداشته اید تا ببینید که زنان محجبه ایرانی پس از ورود به هواپیما چا کارها که نمیکنند و مگر ایرانیها را در آنتالیا و سواحل اسپانیا و حتی در استخرهای سرپوشیده خارجی ندیده اید؟
نمیدانم بر ما چه میگذرد که بر ایرانیان مثلا مسلمان و گاهی زرتشتی و بعضی بی دین، چه میگذرد که اینچنین میکنند.
امیدوارم که روزی بیاید که در کشور ما، ارزش انسان را با میزان فهم، شعور، انسانیت،  خرد، علم و هنر بسنجند و نه با مدل لباس و موی سر و سایر ملاکهای ظاهری.

انتخاباتی دیگر در راه است

یادم میآید حدود سال 76  که دانشجو بودم و در انتهای دولت هاشمی رفسنجانی، تبلیغات میشد که محمد خاتمی نامی برای ریاست جمهوری نامزد شده است. نگاهی که به سرتیتر تبلیغاتش کردم گفتم که اینها همه حرف است و جمهوری اسلامی به انتهای کار خود رسیده و قرار است با پاره ای اصلاحات و تغییرات سطحی، عمر این حکومت را زیاد کنند.
دانشجویان همدوره و همکلاسی که دید سیاسی وسیعتری از من داشتند، مخالفت میکردند و میگفتند که دولت خاتمی، در صورت شکل گرفتن، باعث تغییرات و اصلاحات اساسی و ایجاد آزادی به شکل کشورهای اروپایی اما با رعایت حدود اسلامی خواهد شد.
وقتی از نظرات خودم دفاع میکردم و آنها را به خواندن تاریخ ایران دعوت میکردم، مرا به کوته نظری متهم میکردند و میگفتند که من یک راستی افراطی هستم و طرفدار حاکمیت مطلق فقیه هستم.
خاتمی سرکار آمد و کارنامه درخشانی از خود بر جای گذاشت!!! بستن سریالی روزنامه ها، کشته شدن سریالی کسانی که سرشان به تنشان می ارزید، کتک زدنها و زندانی کردن سریالی مخالفان حکومت اسلامی، رد شدن سریالی لوایح دولت در مجلس و فرار سریالی و گسترده مغزهای ایرانی به کشورهای اروپایی و بسیاری سریالهای دیگر که تقریبا همه در جریان آن هستند.
در شش ماه مانده به پایان دوره هشت ساله ریاست جمهوری خاتمی، روزی در میان دانشجویان دانشگاه تهران سخنرانی میکرد که دانشجویی پرسید: «آقای خاتمی، آن همه وعده و وعید انتخاباتی در مورد آزادی که دادید چه شد؟»
وی جواب داد که: «عده ای از آقایان اجازه ندادند که من آن چه را که گفته بودم، اجرا نمایم».
دانشجویان شروع کردند به هو کردن و سوت کشیدن که: «پس چرا این حرف را در سال اول، دوم، سوم ... یا هفتم نگفتی؟ حالا که مانند مارکوپولو با پولهای این مردم دور دنیا را در 8 سال سیر و  سفر کردی این حرف را میزنی؟»
و او جواب داد که: «این هو کشیدنها و سوت زدهنها را نیز از صدقه سر زحمات من دارید».
و منظورش این بود که از دستاوردهای دوران هشت ساله ریاست جمهوری وی، آزادی هو کردن و تمسخر رییس جمهور است و خیلی ها گفتند خب راست میگوید، قبل از این که کسی جرات نمیکرد یک مقام دولتی را هو کند و یا مسخره نماید.
اما کسی به این فکر نکرد که آیا هو کردن یک مقام دولتی آیا همان آزادی بیانی است که خاتمی میگفت؟ آیا اگر کسی اجازه بدهد که در میان جمع وی را هو کنند اما هر کسی از او انتقاد کرد یا زندانی شود و یا اعدام شود، میشود به این، آزادی بیان گفت؟
حالا یک دوره دیگر، در حال پایان یافتن است. دوره ریاست جمهوری که نسبت به خاتمی انتقادات بیشتری نسبت به وی وجود دارد.
به گند کشیدن اقتصاد کشور، تبدیل واحد پول ایران یعنی ریال به یکی از بی ارزش ترین پولهای دنیا، گرانی و تورم بسیار شدید، ایجاد رابطه سیاسی و اقتصادی با چند کشور کوچک و کم اهمیت در دنیا به قیمت از دست دادن روابط سیاسی، تجاری، فرهنگی و اجتماعی با بسیاری از کشورهای پیشرفته و آزاد دنیا، تبدیل قانون اساسی به کاغذ پاره ای که از آن فقط برای سرکوب مردم استفاده میشود، از بین بردن اعتماد حتی نزدیک ترین یاران نظام جمهوری اسلامی، پاره پاره کردن کشور به اقوام کوچک مانند کرد و بلوچ و ترک، بی اعتبار کردن تمامی پست و مقامهای دولتی، ایجاد فضایی برای چاپیدن تمامی اقشار ملت از یکدیگر، از بین بردن امنیت اجتماعی، فشارهای روزافزون برای جلوگیری از آزادی بیان و چندین افتخار دیگر که حتما خودتان نیز بهتر از من میدانید.
در چند ماه اخیر، اوضاع اقتصادی کلا از طرف دولت رها شده و همه چیز به سرعت و با شیب بسیار تندی رو به گرانی است و در همین یکی دو روز اخیر از طرف دولت تمهیداتی در نظر گرفته شده که جلوی گرانی و تورم را بگیرند. مثلا عرضه سکه با نرخ پایین در بانکها، عرضه دلار به نرخ دولتی در صرافیها و البته نه در بانکها سکه موجود است و نه در صرافیها ارز به نرخ دولتی.
حالا در آستانه انتخاباتی دیگر قرار داریم و این حرکات، فقط برای گول مالیدن بر سر ملتی است که تاریخ خودشان را دائما به فراموشی میسپارند. همین روزها دوباره صحبت از رسمی شدن کارکنان قراردادی خواهد شد، خواهند گفت که شرکتهای پیمانکاری را حذف میکنیم به زودی و همه کارکنان شرکتی به رسمی تبدیل خواهند شد، خیابانها در آینده ای نردیک آسفالت میگردند، همه کشور لوله کشی خواهد شد، سرعت اینترنت افزایش پیدا خواهد کرد، حجاب آزاد خواهد شد، مصرف مشروبات الکلی و عامل فرهنگی بودن آنتن ماهواره و  خلاصه همه مزخرفاتی که خاتمی به خورد ملت داد، احمدی نژاد هم مشابه همینها را باز نوش جان کرد و حالا نمایندگان مجلس برای به دست آوردن رای در درجه دوم و ایجاد حضور مردمی در پای صندوقها در درجه اول همینها را تکرار خواهند کرد.
امیدوارم که مردم دوباره خود را به فراموشی نزنند و تاریخ تاریک ایران زمین را دوباره تکرار نکنند و با نرفتن پای صندوق رای، اصل نظام را محکوم کنند.
رفتن پای صندوق رای یعنی قبول داشتن حکومت اسلامی، قبول داشتن مرجع تایید صلاحیتها یعنی شورای نگهبان و قبول داشتن سیستم مجری انتخابات یعنی دولت و وزارت کشور. کسی که پای صندوق میرود یعنی همه اینها را قبول دارد و فقط چه کسی رای بیاورد برایش تفاوت دارد.
اما کسانی که دائما فحاشی به اصل نظام میکنند، روسای سه قوه را متهم به فساد میکنند، شورای نگهبان را حافظ منافع مردم و کشور نمیدانند و دولت را دشمن مردم معرفی میکنند، قاعدتا نباید پای هیچ صندوقی بروند و هیچ حضور مردمی نباید داشته باشند حتی در نماز جمعه. ولی ظاهر امر نشان میدهد که مردم در حال آماده شدن برای شور انقلابی دیگر و زدن مشت محکمتری از قبل به استکبار جهانی هستند و این یعنی باز هم ندانم کاری و فرصت بیشتری به بقای جمهوری اسلامی دادن.
و ای کاش که چنین نشود!!!

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

عرض سلام


به عرض دوستان باید برسانم که وبلاگ قبلی ام به آدرس:
توسط دولت محترم جمهوری اسلامی مسدود شد. بنابراین تصمیم گرفتم که به یک بلاگ خارجی نقل مکان کنم تا فقط فیلتر باشم و نه مسدود.
به همین خاطر مطالب قدیمی ترم را نیز به همان صورتی که آن جا بود منتقل نمودم.
اگر مطالب نامرتب و بدون نظم هستند عذر مرا بپذیرید.
امیدوارم که در مورد مطالبی که مینویسم، انتقاد کنید و با دلیل و سند بتوانیم فضای گفتگوی مفیدی فراهم نماییم.
به امید ایرانی دانا و روشن در آینده ای شاید نزدیک و شاید دور

چرا ما نمیدانیم؟


علل ناآگاهی ایرانیان در 1400 سال گذشته بسیار پیچیده است که به تعدادی از آنها اشاره میکنم:
1-حکومتهای استبدادی دینی که در همراه با ورود اسلام به ایران، قدرت را در دست گرفتند.
2-حکومتهای غیر مسلمان که با ابزار اسلامی در ایران به قدرت رسیدند.
3-عدم دسترسی به سوابق تاریخی پیش از اسلام توسط مردم ایران
4-عدم آگاهی حاکمانِ ایرانی به پیشینه تاریخی ایران
5-جلوگیری کشورهای اروپایی از آگاه شدن ایرانیان از پیشینه تاریخی خود از حدود 600 سال پیش
7-بی کفایتی علمی-تاریخی حکومتهای ایرانی که قدرت را در دست گرفتند.
با سیری در تاریخ 1400 سال گذشته ایران میبینیم که در این زمان کوتاه، 37 خاندان پادشاهی در این مرز و بوم به قدرت رسیده اند و با تقسیم این زمان به تعداد خاندانها در می یابیم که به طور متوسط هر 37 سال یک خاندان در این مملکت به حکومت رسیده اند. اگر کشور خود را با ژاپن مقایسه کنیم میبینیم که در 1200 سال گذشته، فقط یک خاندان در ژاپن حاکم بوده است. معمولاً در کشورهایی که قدرت در دست حاکم یا پادشاه است، اگر خاندان حکومتی تغییر کند، حاکم جدید کشور را به اصطلاح شخم میزند. هر چه آثار و باقی مانده های حاکم قبلی است را از بین میبرد و شروع میکند به جایگزین نمودن آنها با آثاری جدید.
در سرزمینی که 37 حکومت در آن عوض شده، 37 بار نیز شخم زدن اتفاق افتاده است. این تحولات اساسی در ایران، بیش از این که بر روی سازه ها و آثار تاریخی اتفاق بیفتد در مورد کیش و آیین و قومیت صورت گرفته است. زمانی اعراب، ایرانیت را از بین بردن و به جای آن اسلام را جایگزین نمودند. زمانی مغولها، اسلام عربی را با اسلام مغولی عوض کردند، همین تغییر از مغولی به عثمانی، به اسلامِ صفوی، به وکیل الرعایا، به ترکهای قاجاری، به دین از سیاست جداستِ پهلوی و در نهایت به مذهبِ شیعه و ولایت فقیه و این وضعیت کنونی رسید.
هر کدام از انواع حکومتهای 1400 ساله ایران، خدای خاص خودشان را داشتند چون خدا فقط از آن حاکم پشتیبانی میکرد و فقط او بود که بهترین حاکم در این کشور بود. با کمی دقت در می یابیم همان گونه که اعراب ادعا کردند که منجی ایرانیان از ظلم ساسانیان هستند، حسن صباح نیز میخواست که منجی ایرانیان از دست اعراب باشد و مغولان ایرانیان را از دست اعراب و حسن صباح یکجا نجات دادند و همین نجات دادنها یکی بعد از دیگری پیش آمد تا رسید به صفویه که آنها منجی را غیب کردند. ادعا کردند که منجی همراه با ما است و همان مهدی می باشد و به ما وکالت داده تا همه مردم را نجات دهیم و چندی بعد وکیل الرعایا منجی مردم شد و بعد آقا محمد خان قاجار و بعد رضا شاه پهلوی و بعد روح الله خمینی.
سوالی مطرح است که آیا ما دائما در حال نجات داده شدن بودم و یا دائماً در حالِ گرفتار بودن.
37 بار ما را نجات داده اند و هر بار ادعا شده که ما بهترین هستیم و باز هم کسانی پیدا شده اند و گفته اند که میخواهیم واقعاً شما را نجات دهیم. پس که راست میگوید و که دروغ.
در این کشوری که همه ادعای داشتن فرهنگ 5 هزار ساله دارند، آیا کسی هست که به سوالاتِ عمومی زیر پاسخ دهد؟
1-رئیس جمهور آمریکا کیست؟
2-کدام رئیس جمهوری آمریکا ترور شد؟
3-رهبر کوبا چه کسی است؟
4-رئیس جمهور افغانستان کیست؟
5-بمب اتم را چه کسی بر سر ژاپن انداخت؟
6-نخست وزیر انگلیس در زمان جنگ جهانی دوم چه کسی بود؟
7-بنیانگذار کشور روسیه کمونیستی کیست؟
8-در زمان جنگ جهانی دوم حاکم آلمان چه کسی بود؟
9-چه کشورهایی در جنگ جهانی دوم با آلمان هم پیمان بودند؟
10-طولانی ترین جنگ آمریکا با کدام کشور آسیایی بود؟
اینها ده سوالی بودند که به طور اتفاقی به ذهنم رسید و حداکثر مربوط به 70 سال پیش هستند. نمیخواستم خیلی به اعماق تاریخ بروم و سوالاتی کردم که مربوط به زمانی است که هنوز کسانی در این کشور زنده اند و این تاریخها را در زندگی خود به یاد می آورند.
حالا چند سوال دیگر در همین مقطع میپرسم:
1-در زمان جنگ جهانی دوم چه کسی در ایران نخست وزیر بود؟
2-احمد کسروی کیست؟
3-محمد علی جمالزاده کیست؟
4-رضا شاه برای ایجاد ثبات و وحدت ملی در ایران چه اقداماتی انجام داد؟
5-«رضا شاه که دشمن روحانیت بود». در مجلس شورای ملی که تشکیل شد آیا هیچ روحانی وجود داشت؟
6-«محمد رضا شاه خون روحانیت را میریخت». کدام روحانی در زمان محمد رضا شاه کشته شد؟  هر چند تا که میدانید نام ببیرد؟
7-آیت الله لاهوتی کیست و علت مرگش چیست؟
8-محمد رضا شاه پهلوی پس از فرار از ایران به کدام کشور رفت؟
9-در هواپیمایی که امام خمینی را از پاریس به ایران آورد چه کسانی همراه با وی بودند؟
10-دهه فجر چند روز است؟ (لطفاً پس از جواب حکیمانه و سریعی که میدهید، تعداد روزهایش را با انگشت بشمارید).
تعداد جوابهای درست و اشتباه خود را بسنجید. آیا اطلاعات شما در مورد کشورها و افراد خارجی بیشتر است یا داخلی؟ اگر اطلاعات خارجی شما بیشتر است آیا علت آن را میدانید؟ فکر نمیکنید که رسانه هایی که در کشور ما فعالیت میکنند، نمیخواهند که مردم ما از پیشینه خود با خبر شوند؟
کشور ایران بیش از 5000 سال قدمت تاریخی دارد ولی در بیشتر قرنهای 1400 سال گذشته، مردم ما فکر میکردند که ابتدای به وجود آمدن کشور ایران، همان ورود دین اسلام به ایران است.
اگر فاطمیون مصر که ایرانی الاصل بودند، تاریخ ایران را که در مصر مکتوب و موجود بود در قرون دوم و سوم و چهارم به ایران منتقل نمیکردند، شاید هنوز فکر میکردیم که حضرت آدم در تاریخ 1/1/1 متولد شده است و آن هم همان روزی است که اسلام زاده شد.
هنوز بسیاری از مردم ما نمیدانند که ایوان مدائن در کدام مکان جغرافیایی است. هنوز خیلی ها یک بار هم که شده نپرسیده اند که چرا حسن صباح جزء قهرمانان ملیِ این مرز و بوم نیست ولی میرزا کوچک خان هست، مدرس هست، مصدق هست ولی یعقوب لیث صفاری نیست. اصلاً آیا از این افرادی که نام بردم اطاعاتِ دقیقی هم دارید؟
مگر نه این که میرزا کوچک خان در راه مبارزه با نفوذ روسها در ایران قیام کرد پس قهرمان ملی به حساب میآید، پس  حین صباح که برای جلوگیری از ظلم و ستم حاکمان جبار عرب، سالها مبارزه کرد چرا نباید از قهرمانان ملیِ ما باشد؟ چند نفر را میشناسید که زندگی نامه حسن صباح، میرزا کوچک خان، امیر کبیر، نادر شاه افشار، کریم خان زند، رضا شاه پهلوی، سید روح الله خمینی، شیخ مرتضی انصاری، یعقوب لیث صفاری، خیام، سعدی، دکتر معین، دکتر سمیعی، دکتر علی اکبر دهخدا و بسیاری دیگر از نامهایی را که یادم نمیآید خوانده باشند.
در دبستانهای آمریکا، یادگرفتن نام روسای جمهوری آمریکا، از ابتدا تا الآن برای همه دانش آموزان اجباری است، چرا که این افراد، در تاریخ کشور آمریکا نقش بازی کرده اند، شاید آمریکاییِ اصیل نبوده باشند ولی در ظاهرهم که شده، منتخب مردم آمریکا بودند و به مردم آمریکا خدمت کرده اند.
ما در مدارسمان باید چه کسانی را بشناسیم: تعدادی محدود از 124 هزار پیامبر که فقط یکیشان آن هم نه خیلی خوب و دقیق ایرانی است و بقیه هم بجز یکی شان که عرب بوده، همگی از قوم یهود بوده اند. پیامبرانی که ما باید در موردآنها مطالعه کنیم همگی یهودی اند آری. مسیح هم از قوم یهود بود که به پیامبری برگزیده شد. فقط زرتشت و محمد یهودی نبوده اند و شاید این را برای اولین بار است که میشنوید.
پس کجای کتابهای درسی باید از کوروش، داریوش، خشایار، انوشیروان ظالم یا عادل، بزرگمهر، بهرام گور، آرش کمانگیر، افتخارات هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و معماری هایی که بعداً اسلامی نام گرفتند و علوم پزشکی و هنر و فلسفه و ... که همگی رنگ و بوی ایرانی داشته و دارند و فقط انتهای نامشان اسلامی شده فصلی یا درسی نوشته شود و به بچه ها مشقِ تاریخِ گذشته خودشان را بدهند.
اگر روزولت دستور بمباران هیروشیما و ناکازاکی را داد، ظلم کرده ولی در هر صورت قسمتی از تاریخ آمریکاست که باید یاد داده شود. همین طور افکار خردمندانه لنین و ستمکاریهای بی اندازه استالین، قسمتی از تاریخ روسیه است.
کشور اتیوپی بسیار کشوری دیدنی و سرسبز است اما به ما فقط قحطیِ سالهای 73-1972 در آن کشور را نشان میدهند. همان گونه که از پادشاهان گذشته ایرانی، فقط ظلم کردنشان را به نمایش میگذارند. اگر چنین است پس چرا برای آوردنِ اشیاء باستانی ایران که در موزه های کشورهای دیگر است و همگی نشانی از ظلم و ستم دوران پادشاهی هستند، دولت فخیمه جمهوری اسلامی اینقدر تلاش شبانه روزی میکند؟ چرا وقتی که منشور تقلبی کوروش را به جای منشور اصلی از انگلیس به تهران میاورد، اینهمه تبلیغات میکند؟ مگر نه این که همه پادشاهان فقط ظلم میکرده اند و فقط اسلام بوده که رحم و شفقت و مهربانی را برای این کشور ارمغان آورده است.
پس چرا در کتابهای مدارسو حتی دانشگاهی ما، هیچ مطلبی در مورد نبرد «جلولاء» نوشته نشده است.
اگر ایرانیان شفقت اسلامی را با آغوش باز پذیرفتند، پس چرا در جلولا، صحرا از اجساد سربازان کشته شده ایرانی و عرب، پوشیده شد؟ پس طبق تاریخ طبری، چرا ارتش اسلام برای فتح طبرستان، مدتها وقت صرف کرد و در آن جنگها حتی امام حسن مجتبای عزیز و امام حسینِ سالار شهیدان، به کشتار مردم ایران پرداختند؟
اصلاً آیا میدانستید که روز عاشورا در تابستان نبوده و در مهر ماه بوده است. ولی به فیلمهای تاریخی که در ایران ساخته شده نگاه کنید؛ صحرای کربلا را چنان نمایش میدهند که انسان یاد وسط صحرای کالاهاری که یکی داغترین محلهای جهان است، میفتد. بابا کربلا گرم بود قبول، اما نقشه عراق را ببینید. منطقه کربلا در جلگه رود فرات است و هر جایی که جلگه باشد، با کندن سه یا چهار متر چاه، به آب خواهید رسید. یعنی 72 نفر مرد جنگو و بسیاری افراد همراه آنها نمیتوانستند در چند ساعت یک چاهِ 4-3 متری بکنند؟
اینها تاریخی است که به سرنوشت آینده ما مربوط میشود. اگر اینها را ندانیم و نفهمیم که در گذشته چه بر سر ما آمده، اشکالات را پیدا نخواهیم کرد و نمیتوانیم برای آینده، برنامه ریزی کنیم.
پس باز میگردیم به 20 سوالی که قبلاً مطرح کردم. برویم دنبال جواب آنها و با این کار قسمتی از تاریکیِ تاریخ خود را روشن کنیم. بفهمیم که چه کسانی در گذشته تلاش کرده اند که ایران را آباد کنند و بفهمیم که چرا نتوانسته اند.
الآن ما میگوییم که جمهوری اسلامی پدر ما را درآورد و چنین کرد و چنان. مگر نشنیده اید که حافظ میگوید:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند               چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
ابن سینا میگوید:
در دهر چو من یکی و آن هم کافر                     پس در همه دهر یک مسلمان نبود
میبینیم که در قرن چهارم و زمان ابن سینا هم همانی بوده که در قرن هفتم در زمان حافظ و همانی که در دوران صفویه ملا صدرا را به خاطر قبول نداشتن اصل مرجعیت و تقلید، تبعید میکنند و امیر کبیر را برای مبارزه با بی سوادیِ مردم، میکشند و احمد کسروی را در محل کارش ترور میکنند و جمالزاده را و شجاالدین شفا را و علی دشتی را و شریعتی را  آیت الله منتظری را و ... و... و...
خسته شدم، پیر قلبی گرفتم، سکته های ناقص کردم. شما را قسم میدهم به خاطر فرزندان و آینده نوادگان خود هم که شده کمی فکر کنید. بیندیشید. از این بهترین هدیه رایگانی که دارید و نامش عقل است استفاده کنید. شاید سالها و قرنهای آینده تغییری صورت بدهیم و نامی نیک هر چند به درد نخور برای خودمان دست  و پا کنیم.