۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

عصمت پیامبران و امامان


در کتابهای درسی، در کشور اسلامی ایران، آموزش داده میشد که پیامبران معصوم میباشند و برای این عصمت دو وجه تعریف شده است که «عصمت از خطا» و  «عصمت از گناه».
این دو به این معنی است که پیامبران هیچ وقت گناه و یا خطا نمیکنند و علت آن هم این است که پیامبر فردِ مخصوصی است که خدا به او قدرتی داده که او با وجودِ این که توانِ خطا کردن را دارد اما جلوی خودش را بگیرد و خطا نکند.
مقداری هم به این مقوله میپردازیم زیرا وقتی پیامبر هیچ وقت گناه و خطا نمیکند، ژنِ مربوط به عصمتِ خود را نیز به فرزندان و نوادگانِ خود منتقل میکند و آنها نیز به تبعیت از جد بزرگوارشان هیچ وقت خطا یا گناه نمیکنند.
اول تعریفهای خطا و گناه را میآوریم:
خطا: عملی است که یک فرد در برابر یک فرد دیگر انجام میدهد که میتواند از نظر مادی، روحی و روانی، جسمی و حیثیتی و آبرویی به فردِ مقابل صدمه بزند. مثلاً دزدی، کتک کاری، فحش دادن، دادنِ چک برگشتی، تصادفات رانندگی و چیزهایی مشابه با این.
درمان یا جبران خطا نیز شرایطی است که فرد خطاکار با اصلاحِ اصلِ خطا و یا ضایعاتِ به جا مانده از خطا، رضایتِ فردِ زیان دیده را جلب نموده و از وی طلبِ بخشش مینماید. مثلاً مالِ دزدی را به صاحبش برمیگرداند و یا در میانِ جمعی که فحش داده، از فردِ فحش شنیده، عذر خواهی کرده و یا با پرداختِ پول و این طور چیزها رضایتِ طرفِ مقابل را جلب مینماید.
به این عمل عذرخواهی و جبرانِ خطا میگویند و البته ارتباطی به خدا پیدا نمیکند.
گناه: عملی است که در کتابهای منسوب به خدا و کتابهایی که از روی کتاب خدا مفهوم برداری شده، زشت به حساب میآیند و نباید آنها را انجام داد. کسی که فرمانِ خدا را نادیده بگیرد گناه کار است و باید در برابر خدا پاسخ گو باشد. انجامِ عملِ گناه، ببیشتر برای انجام دهنده ضرر دارد. مثلاً خوردنِ گوشتِ خوک، نماز نخواندن، روزه نگرفتن، ترکِ واجبات، شراب خوردن.
گاهی هم گناه و خطا، هر دو حالتِ تعریفهای فوق را دارند مانند زنا که هم به فاعل و هم به مفعول ضرر میزند که این عمل در هر دو مبحثِ بالا مطرح میشود.
جبرانِ گناه از طریقِ طلب بخشش کردن از خدا و قول دادنِ به او در موردِ تکرار نکردنِ گناه اتفاق میفتد. یعنی گناهکار به خدا قول میدهد که این عملِ زشت را دیگر تکرار نکند و در صورتی که به قولِ خود عمل کند، خداوند نیز او را خواهد بخشید. مثلاً آدمی که نماز نمیخواند، قول میدهد که از این به بعد دیگر نمازِ خودش را بخواند و به قولی «تارک الصلات» نباشد. خداوند که رحمان و رحیم است از گناه وی مبنی بر نماز نخواندن میگذرد و تمام میشود و میرود پیِ کارش.
حال باید دید که آیا پیامبران، واقعاً معصوم بوده اند؟
اگر یک سری به مجموعه کتابهای 36 پیامبر یهودی که در اصطلاح به آنها تورات میگویند بزنیم، شمارِ زیادی از خطاها و گناهانِ بسیار زشتی را متذکر شده که پیامبرانِ یهودی انجام داده اند. از زناکاریِ، خودفروشی، زن فروشی، بی غیرتی تا آدم کشی و کفر و دیگر گناهانِ کبیره و صغیره را، پیغمبران یهودی انجام داده اند. یکسری از نافرمانیها در برابر دستوراتِ  خدا گرفته تا انواعِ ظلم و ستم در حقِ بندگان را با کمالِ پر رویی انجام داده اند و هیچ کسی در برابر آنها اعتراضی از خود نشان نمیداده، زیرا که فرستاده خدا بوده اند. تمام کسانی که با این پیامبران مخالفت کرده اند، به طرز مشکوکی از صفحاتِ کتابهای دینی حذف شده اند.
اگر به قرآن هم مراجعه شود اشاراتی به خطا کاری و گناهکاری پیامبران دارد ولی بسیار  در لفافه گفته شده ولی قابل فهم است.
آن جایی که به گناهِ داودِ پیامبر و توبه کردنِ وی اشاره میکند و یا به شکِ محمد نسبت به ارتباطش با خدا میگوید «داستانِ انقطاع در نزولِ وحی».
تمامِ کسانی که در زمینه دیکتاتوری دینی مطالعه و تحقیق میکنند میدانند که عصمتِ پیامبرانِ یهودی، خیالی بیش نیست زیرا بیشترین ظلمها را بهترینِ پیامبران کرده اند. داستانِ تجاوز داود به زنِ یکی از سپاهیانش، ظلمهایی که سلیمان به مردمِ کشورش کرد، بی غیرتیِ ابراهیم در واگذار کردنِ زنش به حاکمِ شهر، آدم کشیهای فرزندانِ یعقوب، نزولِ انواعِ بلاهای آسمانی بر سرِ مردمِ مصر به خواهشِ موسی از خدا و بسیاری از این حرکاتِ غیرانسانی که در موردِ تک تکِ این پیامبران در تورات آمده است.
با مراجعه به یکی از کتابهایی منتقدانه فارسی مانندِ «تولدی دیگر» نوشته «شجاع الدین شفا» میتوانید بسیاری از این خطاها و گناه های پیامبران را مطالعه کنید.
در مورد جنایاتِ محمد پیامبر عرب نیز نیازی به توضیح نیست که بگوییم به دستورِ محمد و در حضورِ وی، چه بر سرِ یهودیانِ بنی قریظه  بنی نظیر و بنی قینقاع آورد، چند نفر با دستور وی کشته شدند و چند زن را از اسرای جنگی تصاحب نمود و در آخر هر کدام از این حرکاتِ جنایتبارش، آیه ای آورد و گفت که خداوند از من خواسته تا این کارها را انجام دهم. دستوراتی که شاید هیتلر و استالین نیز ندادند را محمد به نامِ خدا صادر کرد. تصاحبِ زنانِ اسیر شده در جنگ بدونِ هیچ ضابطه و آیینی و فروشِ این زنان در بازارهای کشورهای عربی به نام کنیز. گردن زدنِ مخالفانِ خود به نامِ مخالفانِ الله و بسیاری مواردِ دیگر که تا کنون هیچ دلیل عقلی برای بسیاری از این گفتار و کردار پیدا نشده و علمای اسلامی نیز، جز این که بگویند خواستِ خدا بوده که به دستِ محمد اجرا شده، توضیحِ دیگری ندارند.
امام محمد غزالی میگوید: «هر چه در اسلام تحقیق کردم محلی برای اجرای مراسمِ حج نیافتم. فقط چون حضرت خودش آن را انجام داده من نیز آن را تایید میکنم».
چرا؟ چون که این مراسم در زمانِ جاهلیت برگزار میشده و عیناً این همان مراسم است. فقط بتهای چوبی و سنگی، جای خود را به بتِ نادیدنی محمد یعنی الله داده اند و غیر از آن تمامِ این مراسم به همین شکل در زمانِ قبل از محمد نیز انجام میشد.
محمد برای به دست گرفتنِ قدرت بسیاری از سنتهای ناپسند اعراب را به نامِ خدا، مشروع اعلام کرد تا بتواند با جلبِ نظر اعراب، به قدرت برسد و پس از آن نیز سعی نکرد که با این سنتهای غلط، مبارزه نماید و آنها را از بین ببرد بلکه خود و جانشینانش، همگی برای ماندن در قدرت، به این سنتهای ناآگاهانه دامن زدند و سایر ممالکِ مستعمره خود را نیز مجبور کردند به این سنتهای غلط پایبند شوند.
یکی از این سنتهای غلط همانی است که امروز تبدیل شده به اطاعت از ولی فقیه. در ابتدا نامِ این سنت، امیرالمومنین بود، بعد تبدیل به حاکم اسلامی شد، بعد تبدیل به خلیفه شد، بعد درحکومتهایِ غیر اسلامی، عنوانهایی مانندِ مفتی و مرجعِ تقلید به خود گرفت و در نهایت تبدیل به ولایت فقیه شد که منفورترین نوعِ دیکتاتوری میباشد آن هم از نوعِ دینی اش.
این نوع جباریت، برای پیشبرد اهدافِ کوچک و بزرگِ خود، نیاز دارد تا تمامی امکانات را به کار گیرد و این امکانات هر چه بزرگتر باشد، استفاده ابزاری از آنها نیز بیشتر و پر رنگ تر میگردد. بزرگترین امکانی که وجود دارد، همانا خدا است که دائماً در دیکتاتوری دینی، مورد استفاده قرار میگیرد.
در جایی که وجود خدا به این شکلی که ادیان میگویند، مورد شک و تردید است، مراجعه به کتابهای دینی و مطالعه آنها، اشکالاتِ وارده به این خدا را وسیعتر مینماید.
اولین اشکال، صحتِ افرادی است که این آیات را آورده اند. در برخی آیه های قرآن و در کتاب تورات، میبینیم که اصلِ عصمتِ پیامبران، نقض شده است. این اصل میگوید پیامبران هیچ گناه و یا خطایی نمیتوانند انجام دهند. وقتی که در همین کتابها، آمده که پیامبران خطا یا گناه میکنند، چطور میشود به سایرِ گفته ها و نوشته هایی که در این کتابها نیست و نوشته دستِ کسانی است که از وجود این گفته ها سود میبرند، اعتماد کرد؟
به ما گفته اند که شراب حرام است و هر کسی که شراب بخورد گناهکار است و زیر سقفی که شراب خورده شود، تا 40 شبانه روز خواندنِ نماز باطل است. ببینیم که در قرآن، خدا چه گفته است:
و از ميوه هاي نخلها و تاكها، شرابي مستي آور و رزقي نيكو به دست مي آوريد و خردمندان را در اين عبرتي است. (آيه 67 سوره نحل)
اي كساني كه ايمان آورده ايد، آنگاه كه مست هستيد گرد نماز مگرديد تا بدانيد كه چه مي گوييد و ... (آيه 43 سوره نساء)
تو را از شراب و قمار مي پرسند. بگو: در آن دو گناهي بزرگ و سودهايي است براي مردم و گناهشان از سودشان بيشتر است. (آیه 219 سوره بقره)
با خواندن این سه آیه، میبینیم که خدای محمد، ثباتِ فکری نداشته و هر وقتی که در مورد شراب حرف میزده، یادش میرفته که قبلاً چه گفته است. یکبار میگوید بخورید ولی نماز نخوانید، یکبار تایید میکند که از انگور شرابی گوارا میگیرند و در جایی دیگر میگوید که زیانش بیش از سودش است.
حال این سوال را از اهل منبر بپرسید. فوراً میگویند اینها دستوراتی است که باید مرحله به مرحله سخت میشد تا امت محمد از دین وی رویگردان نشوند.
خب پس ترتیب سوره ها چه میشود؟ به شماره سوره ها نگاه کنید. این که مرحله به مرحله آسانتر شده است. میپرسید و جواب میشنوید که آیاتِ قرآن به ترتیبِ نزول جمع آوری نشده اند بنابراین باید ترتیبِ آیات را بدانید و شماره سوره ملاک نیست. میپرسید از کجا بدانیم که ترتیبِ سوره ها کدام است؟ ما که آنجا نبوده ایم که بدانیم؟ جواب میشنوید خداوند ما را مامور نموده که ترتیبِ آیه ها را به شما یادآوری نماییم. میپرسید هر کسی به حوزه برود میتواند ترتیب آیات را یاد بگیرد؟ جواب میشنوید که بله. میپرسید که چرا خدا از اول دستور نداد که آیات به ترتیبِ نزول نوشته شود؟ جواب میشنوید که پیامبر، قرآن را جمع آوری نکرده و قرآن در زمانِ عثمان جمع آوری شده است. میپرسید چرا پیامبر خودش این کار را انجام نداد؟ جواب میشنوید که ... که ... که ... خیلی وقتها جوابی نخواهید شنید. چون جوابی وجود ندارد جز این که بگویند پیامبر عقلش نرسید این کار را انجام دهد.
******
بگو: اي اهل كتاب بياييد از آن كلمه اي كه پذيرفته ما و شماست پيروي كنيم: آن كه جز خداي را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او نسازيم و بعضي از ما بعضي ديگر را سواي خدا به پرستش نگيرد. اگر آنان رويگردان شدند بگو: شاهد باشيد كه ما مسلمان هستيم. (آيه 64 سوره آل عمران)
و هر كسي كه ديني جز اسلام اختيار كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيان ديدگان است. (آيه 85 سوره آل عمران)
هر آينه از ميان آنان كه ايمان آورده اند و يهود و صابئان و نصارا هر كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد و كار شايسته كند بيمي بر او نيست و محزون نمي شود. (آيه 69 سوره مائده)
با اهل كتاب جز به نيكوترين شيوه اي مجادله نكنيد. مگر با آنها كه ستم پيشه كردند و بگوييد: به آن چه بر ما نازل شده است و آن چه بر شما نازل شده، ايمان آورده ايم و خداي ما و خداي شما يكي است و ما در برابر او گردن نهاد ه ايم. (آيه 46 سوره عنكبوت)
و چون ماههاي حرام به پايان رسيد هر جا كه مشركان را يافتيد بكشيد و بگيريد و به حبس افكنيد و همه جا در كمينشان نشينيد. اما اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات دادند ، از آنها دست برداريد، زيرا خدا آمرزنده و مهربان است. (آيه 5 سوره توبه)
در مورد کسانی که اسلام نیاورده اند، میبینید که گاهی همگی جزء کافرها هستند (آیه 85 آل عمران) و گاهی جزء خدا پرستانند (آیه 46 سوره عنکبوت) گاهی باید با آنان به بهترین شیوه مجادله کرد (آیه 46 عنکبوت) و گاهی هر کجا پیدایشان کرد باید آنها را کشت.
این تفاوت در گفتار خداوند، برای چه باید وجود داشته باشد؟ میپرسید و جواب میشنوید که خداوند در هر زمانی و بنا بر شرایطِ خاصِ هر اتفاقی، آیه ای نازل میکرد که راه گشای پیامبر و یارانش باشد. میپرسید که اگر چنین است چرا ما باید از آن پیروی کنیم؟ ما که آن شرایط را نداریم؟ جواب میشنوید که این کتابی است که باید طبق آن عمل کنیم و دستوراتِ آن جای اما و اگر ندارد. میپرسید که ولی یاران پیامبر اما و اگر میکردند؟ جواب میشنوید یاران مخلص هیچوقت سوال نمیپرسیدند چون ایمان قلبی داشتند؟ سوال میپرسید شاید آنها عقلشان نمیرسید و نمیفهمیدند که باید سوال کنند؟ جواب میشنوید که خاموش، ای ابله مگر میشود کسی نورِ پیامبری بر وی بتابد و در کنار پیامبر و از نزدیکانِ وی باشد و نادان بماند؟ میپرسید پس طلحه و زبیر و سعد ابی وقاص و ابوبکر و عمر و عثمان، چنین شرایطی نداشتند؟ جواب میشنوید که آنها بعد از رحلت پیامبر از پیِ مالِ دنیا رفتند و ایمانشان سست شد. میپرسید که از کجا بدانیم که شما در پیِ مالِ دنیا نیستید و ایمان دارید؟ شما که بیشترتان سالهاست که از مالِ دنیا بی نیازید و ...؟ و این بار، چشمتان سیاهی میرود و دیگر تا مدتی جوابی نمیشنوید چون چماقی از پشت بر سرتان کوبیده شده است تا سوالِ بیخودی نپرسید و واردِ حریمِ خصوصیِ جانشینانِ پیامبر نشوید.
******
اگر از گناهان بزرگي كه شما را از آن نهي كرده اند اجتناب كنيد، از ديگر گناهانتان در ميگذريم و شما را به مكاني نيكو درمي آوريم. (آيه 31 سوره نساء)
پس هر كس به وزن ذره اي نيكي كرده باشد آن را مي بيند و هر كس به وزن ذره اي بدي كرده باشد آن را مي بيند. (آيات 7 و 8 سوره زلزال)
میپرسید این دیگر چه صیغه ای است. آیا از ذره ذره سوال میشود و یا فقط کیلوها را میشمرند؟ جواب میشنوید که هر کسی نماز شب بخواند، آن دنیا با پیامبر محشور میگردد. میپرسید این که جوابِ آن سوال نبود؟ میگویند بود شما نفهمیدید. برو و خوب فکر کن تا بفهمی. اگر نفهمیدی مشکلِ خودت است.
شما هم نمیفهمی و یک سوالِ دیگر مغزت را مشغول میدارد که خب، حالا کدام گناهها بزرگ هستند و کدام کوچک؟ با چه ترازویی بکشم و یا با چه متری اندازه کنم تا بفهمم.
******
دوست دارند همچنان كه خود به راه كفر مي روند شما نيز كافر شويد تا برابر گرديد. پس با هيچ يك از آنان دوستي نكنيد تا آن گاه كه در راه خدا مهاجرت كنند و اگر سر باز زدند در هر جا كه آنها را بيابيد بگيريد و بكشيد و هيچ يك از آنها را به دوستي و ياري برمگزينيد. (آيه 89 سوره نساء)
اِ، پس اگر در راهِ خدا مهاجرت نکنیم مسلمانیِ ما زیر سوال میرود و باید کشته شویم؟ یا این که مهاجرت کردن در راه خدا همان اسلام آوردن است؟
******
و بدين سان در هر قريه اي مجرمانشان را بزرگانشان قرار داديم تا در آنجا مكر كنند ولي نمي دانند كه جز با خود مكر نمي ورزند. (آيه 123 سوره انعام)
این آیه بسیار با مسمایی است. چون که به شدت حال منبر نشینان را بد میکند. نمیدانم چرا هر جایی قدرت در دستِ غیر از اینها است این آیه را میخوانند و بلند هم میخوانند ولی حالا که خودشان در راس هستند میگویند این آیه مربوط به زمانِ پیامبر است و هیچ ربطی به زمانهای دیگر ندارد. البته این را در زمانِ شاه و دیگر شاهها همیشه برعکس و مانند اصلِ آیه میخواندند.
******
بگو: من مالك سود و زيان خود نيستم ، مگر آن چه خدا بخواهد و اگر علم غيب مي دانستم بر خير خود بسي مي افزودم و هيچ شري به من نمي رسيد. من كسي جز بيم دهنده و مژده دهنده اي براي مومنان نيستم. (آيه 188سوره اعراف)
و مي گويند: چرا از جانب خدا معجزه اي بر او نازل نمي شود؟ بگو: علم غيب از آن خداست. انتظار بكشيد. من نيز با شما منتظر مي مانم. (آيه 20 سوره يونس)
بگو من درباره خود مالك هيچ سود و زياني نيستم. مرگ هر امتي را زماني معين است. چون زمانشان فرا رسد، نه يك ساعت تاخير كنند و نه يك ساعت پيش افتد. (آيه 49 سوره يونس)
و گفتند چرا معجزه اي از پروردگارش براي ما نمي آورد؟ آيا دليلهاي روشني كه در صحيفه هاي پيشين آمده، به آنها نرسيده است؟(آيه 133سوره طه)
در آیاتِ بالا اشاره میشود که پیامبر نه علم غیب داشته و نه توانِ معجزه کردن. او هم مانندِ سایر انسانها، انسانی معمولی بوده ولی بعدها، زمانی که جباریت و دیکتاتوری اسلامی، پا به عرصه گذاشت، معجزه سازی شروع شد، علم غیبها نمایان شد و بازیگری بازیگرانِ اسلامی کار را به جایی رساند که بیش از نیم میلیون معجزه در کتابهای اسلامی برای پیامبر ثبت شده است که در هیج جای کتابِ قرآن، اثری از آنها وجود ندارد. البته معجزه ای که از طرفِ خدا نباشد، نباید هم در کتابِ خدا ثبت گردد فقط باید در کتابهایی آورده شود که منافعِ معجزه نویسان را برآورده میکند.
******
نزديك بود تو را از آن چه بر تو وحي كرده بوديم منحرف سازند تا چيز ديگري جز آن را به دروغ به ما نسبت كني، آنگاه با تو دوستي كنند. (آيه 73 سوره اسراء)
و اگر نه آن بود كه پايداريت داده بوديم، نزديك بود كه اندكي به آنان ميل كني.(آيه 74  سوره اسراء)
و آن گا ه تو را دو چندان در دنيا و دو چندان در آخرت عذاب مي كرديم و براي خود در برابر ما ياوري نمي يافتي. (آيه 75 سوره اسراء)
اینها آیاتی هستند که به داستانی معروف به «انقطاع در نزول وحی» مربوط میگردند. در تاریخهای اسلامی آمده که پس از رسالتِ پیامبر، مدتی آمدن وحی از طرف خداوند، قطع شد و در آن مدت هیچ ارتباطی بینِ خدا و محمد نبود. در همین کتابها هیچ اشاره ای نشده که در این مدت بر پیامبر چه گذشت و چه افکاری در سرش بود. ولی توجه به آیه بالا، کاملاً روشن میکند که چه افکاری در ذهنش بوده است. خدانپرستان، وی را مسخره کرده اند، به او گفته اند که این مدت تو در توهم بوده ای، خدا کجا بود بابا، بی خیال شو بیا مثلِ ما بت پرست شو، دنیا را بچسب، آخرتِ چی، خدای چی، کشکِ چی پشمِ چی!!! و بعد به او وعده ثروت و مال و مکنت و دخترانِ زیبا و باکره و شراب و شیر و میوه های خوشمزه و ... داده اند. همانهایی که بعداً خدا در قرآن وعده آن را به محمد داد. در این مدت حتماً محمد به فکر افتاده که بیا بیخیال شوم و بروم به دنبالِ چیزهایی که اینها میگویند. من که از خودم چیزی ندارم و هر چه دارم اموالِ همسرم خدیجه است. بعد از تفکر و آینده نگری با خود گفته که اگر درست عمل کنم و صبر داشته باشم (خداوند صابرین را دوست دارد) و پشتکار داشته باشم میتوانم علاوه بر این که حرفِ خود را بر کرسی بنشانم، همه چیزهایی را که اینها میگویند را به دست بیاورم. پس دوباره نزول آیات شروع میشود. این بار خودِ محمد را نیز شماتت میکند که چرا به ما شک کردی؟ چرا به فکر افتادی که بی خیالِ ما بشوی؟ مگر نمیدانستی که اگر بی خیال شوی چه بلایی سرت میاورم. و همین بلاها، بعدها بر سر کسانی نازل شد که نمیخواستند با محمد باشند.
حال چنین پیامبری چگونه میتوانسته از روز ازل عنوانِ سروریِ دو عالم را داشته باشد؟ چگونه میتوان گفت که پیامبران عصمت دارند و خطا نمیکنند؟
******
و تو ، به آن مرد كه خدا نعمتش داده بود و تو نيز نعمتش داده بودي، گفتي: زنت را براي خود نگه دار و از خداي بترس. در حالي كه در دل خود آن چه را خدا آشكار ساخت، مخفي داشته بودي و از مردم مي ترسيدي، حال آن كه خدا از هر كس ديگر سزاوارتر بود كه از او بترسي. پس چون زيد از او حاجت خود بگزارد، به همسري تواش درآورديم تا مومنان را در زناشويي با زنان فرزندخواندگان خود، اگر حاجت خويش از او بگزارده باشند، منعي نباشد و حكم خدا شدني است. (آيه 37 سوره احزاب)
 در مورد داستانِ این آیه، حرف و حدیث بسیار است که کاری با آن نداریم. اما احکامِ خدا را ببینید که به پیامبرش چه میگوید: «در حالي كه در دل خود آن چه را خدا آشكار ساخت، مخفي داشته بودي و از مردم مي ترسيدي، حال آن كه خدا از هر كس ديگر سزاوارتر بود كه از او بترسي». کسی که از مردم میترسد ولی از خدایی که خودش مامور اوست، نمیترسد، کسی که حرفِ مردم برایش مهم است ولی دستور خدا را مهم نمیداند چگونه پیامبری میتواند باشد؟
******
از آنان نباشيد كه دين خود پاره پاره كردند و فرقه فرقه شدند و هر فرقه اي به هر چه داشت دلخوش بود. (آيه 32 سوره روم)
دینی که ادعا میکند راه گشای تمامی انسانها به سوی سعادت است، ببینید که چگونه دستور خدایش را زیر پا گذارده و پاره پاره شده و شیعه به 15 فرقه و سنی به 7 فرقه تقسیم شده اند و هر یک از این فرقه ها، ادعا دارند که ما راست و درستیم و بقیه فرقه ها همه گمراه و جهنمی اند!!!
******
بعد از اين زنان ، هيچ زني بر تو حلال نيست و نيز زني به جاي ايشان اختيار كردن، هر چند تو را از  زيبايي او خوش آيد، مگر آن چه به غنيمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چيزي است.(آيه 52 سوره احزاب)
میگویند پیامبر برای اینکه زنانِ زیبا را دوست داشته، با آنان ازدواج نمیکرده، برای این ازدواج میکرده که بی سرپرست نباشند، فقیر نمانند، به فساد کشیده نشوند و از این حرفها. این آیه حرفِ دیگری میزند و میگوید بعد از این تعدادِ زیادی زن که گرفتی، اگر از زیباییِ زنانِ دیگری خوشت آمد، نباید آنها را به زنی بگیری و طبق اسنادِ تاریخی، این آیه برای خشنودیِ زنانش که به ازدواجهای متعددش اشکال گرفته بودند، نازل شده است و در آخر آیه برای مراقبت از هوا و هوس پیامبر، تبصره آمده که وی میتواند زنانِ زیبایی را که غنیمتِ جنگیِ مسلمانان است را تصاحب نماید.
این دیگر از آن حرفها و نوبرانه دستوراتِ الهی است. چون که هم پیامبر و هم تمامی جانشینانش و هم همه مردانی که پیرو او هستند و هوسران نیز هستند، به این دستورِ خدا، نامِ سنتِ پیامبر هم مالیدند و بسیار به آن معتقد بوده و بسیار نیز به آن عمل کردند. کما این که معاویه و یزید و بعد از آنها سلطان محمود غزنوی و شاهان صفوی و شاهان عثمانی و شاهانِ قاجار و خلفای عباسی و خلاصه همه پیروانِ دیکتاتور و مسلمانِ این پیامبر و حتی امامانی که نوادگانِ همین پیامبر بودند نیز به این سنتِ غیراخلاقی، نامِ سنتِ حسنه نهادند و در ترویجِ آن و عمل به آن بسیار کوشیدند و هنوز هم این کوششها ادامه دارد.
لازم به ذکر است که زنی که در جنگ به صورت غنیمت به دست میآید نامش «کنیز» است و کنیز در احکامِ اسلامی، هیچ حق و حقوقی نسبت به صاحبِ خود ندارد. مالکِ کنیز سه استفاده میتواند از وی کند: 1- خود از او استفاده جنسی نماید. 2-کنیز را به دوستان و مهمانانِ خود جهت کامجویی هدیه کند 3-آن را در بازار مانندِ یک کالای نو یا دستِ دوم بفروشد.
 بالاترین امتیاز یک کنیز در نزدِ صاحبش این است که فرزندِ پسری برای صاحبش به دنیا بیاورد و در این صورت، عنوانِ «کنیز» به «امِّ وَلَد» یا مادرِ پسرم تغییر میکند و کنیز به خاطر این امر مهم، میتواند در خانه مرد زندگی کند. هیچ جای تاریخ اسلام، موردی دیده نشده یا حداقل من ندیدم که کنیزی به عنوانِ همسرِ قانونیِ یک مسلمان درآید و امتیازِ همسری مانند نفقه و مهریه را داشته باشد.
امام موسی  کاظم پدر بزرگوارِ امام رضا همین امام رضای خودمان را میگویم، بیش از 120 کنیز داشته و با آنها همخوابه شده ولی حتی یک زنِ عقدی و یا صیغه ای هم نداشته و امام رضای خودمان نیز از یکی از همین ام ولدها به دنیا آمده است.
اگر در این میان، سری به کتاب «حلیه المتقین» نوشته عالم گرانقدر «ملا محمد باقر مجلسی» بزنید و بابهای مربوط به روابط با زنان را مطالعه کنید، به عمقِ فاجعه انسانی در مورد زنان پی خواهید برد و درکِ عمیقی از برابری زنان و مردان در آیین اسلام خواهید نمود.
در رساله همین امام خمینی خودمان نیز در مورد لذت جنسی بردن از طفلِ شیرخوار هم دستوراتی آمده است که توصیه میکنم خودتان زحمت بکشید بخوانید تا هم چیزی خودتان خوانده باشید و هم گرفتگی شانه هایتان و پاهایتان باز شود.
******
شما را نرسد كه پيامبر خدا را بيازاريد و نه آن كه زنهايش را بعد از وي هرگز به زني گيريد. اين كارها در نزد خدا گناهي بزرگ است. (آيه 53 سوره احزاب)
چرا؟ مگر نه این که پیامبر خودش زنان شوهر مرده را به زنی میگرفت؟ مگر نه این که این را به دیگران نیز توصیه میکرد؟ در صورت رعایتِ این آیه، عایشه 18 ساله، پس از مرگِ پیامبر به فساد نمی افتد؟ باقیِ زنانِ پیامبر که غیر از 3-2 آنها، بقیه در بین 53 سالگی تا 63 سالگی او زنش شده بودند و بیشترشان هم جوان بودند، پس از پیامبر باید بدون شوهر بمانند؟ آیا اگر از اول این حرف را به آنها زده بود که شرطِ ازدواج با من این است که بعد از من باید تا آخر عمر، بی شوهر بمانید، باز هم آنها حاضر میشدند که زنِ پیامبر شوند؟ اصلاً آیا این شرط، هنگامِ ازدواج، به این زنان گفته شده بود؟ چرا سرپرستی و ازدواج زنانی که همسر پیامبر بوده اند -به همان گونه ای که پیامبر به دیگران توصیه میکرد- در نزد خدا گناهی بزرگ است؟ آخ... دوباره چشمهایم سیاهی میرود و باز بیهوش شدم...
******
داود گفت: او كه ميش تو را از تو مي خواهد تا به ميشهاي خويش بيفزايد بر تو ستم مي كند و بسياري از شريكان جز كساني كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند و اينان نيز اندك هستند، بر يكديگر ستم مي كنند و داود دانست كه او را آزموده ايم. پس از پروردگارش آمرزش خواست و به ركوع افتاد و توبه كرد. (آيه 24 سوره ص)
ما اين خطايش را بخشيديم. او را به درگاه ما تقرب است و بازگشتي نيكو. (آيه 25سوره ص)
این هم نشانِ دیگری از خطا کار بودنِ پیامبران است که صراحتاً در قرآن آمده و اشاره دارد به داستانی از زمانِ پادشاهیِ داوود، پیامبر یهود. این قصه در کتابِ دوم سموئیل باب یازدهم آمده است که:
«و واقع شد در وقت عصر که داود پادشاه از بسترش برخاسته بر پشت بام خانه گردش کرد، از پشت بام زنی را ديد که خويشتن را شستشو می کند و آن زن بسيار نيکو منظر بود. پس داود فرستاده، درباره زن استفسار نمود و او «بتشبع» همسرِ «اوریا» سردار اسرائيل در جنگ با موآبيان است و داود قاصدان فرستاد که به او گفتند که به نزدِ داود بیاید و چون او نزد وی آمده، داود با او همبستر شد، پس آن زن به خانه خود برگشت و آن زن حامله شد و پيغام به داود فرستاد که من حامله هستم. پس داود اوريا، شوهر او را نزد خود طلبيد و به او گفت به خانه ات برو و پاهای خود را بشوی و چنين قصد داشت که او در خانه با زوجه اش همبستر شود و پندارد که زنش از او حامله است. اما اوريا در خانه داود با ساير بندگان آقايش خوابيد و به خانه خود نرفت. داود را خبر دادند که اوريا به خانه خود نرفته است. پس داود به اوريا گفت مگر تو از سفر نيامده ای، پس چرا به خانه خود نرفتی؟ اوريا گفت که سربازان اسرائيل در اردوها ساکنند و بندگان آقايم در بيابان خيمه نشينند. چگونه من به خانه خود بروم تا بخورم و بنوشم و با زن خود بخوابم؟ به حيات تو قسم که اين کار را نخواهم کرد و داود که چنين ديد بامدادان مکتوبی برای «يوآب» فرمانده جبهه جنگ در برابر بنی عمون نوشته به دست خودِ اوريا برای او فرستاد و در مکتوب به اين مضمون نوشت که اوريا را در موضع مقدم جنگ بگذاريد و عقبش را خالی بگذاريد تا زده شود و بميرد. چون يوآب شهر را محاصره میکرد اوريا را در مکانی که میدانست مردان شجاع دشمن در آنجا می باشند گذاشت و مردان شهر بيرون آمده، با يوآب جنگ کردند و اوريا کشته شد ... و چون زن اوريا شنيد که شوهرش مرده است برای او ماتم گرفت و چون ايام ماتم گذشت داود فرستاد، او را به خانه خود آورد و او برايش پسری زائيد. (کتاب دوم سموئيل، باب يازدهم)
این هم داستانِ قشنگِ داوود که در کتابهای مقدسِ یهودیان هست و هیچ یهودی هم این را انکار نمیکند. این هم از داوود. 
*****
و نيز اين قرآن را به زبان عربي بر تو وحي كرديم تا ام القري و ساكنان اطرافش را بيم دهي. همچنين آنان را از روز قيامت كه در آن ترديدي نيست بترساني كه گروهي در بهشتند و گروهي در آتش سوزان. (آيه 7 سوره شورا)
اگر خدا مي خواست همه را يك امت كرده بود ولي او هر كه را بخواهد به رحمت خويش درآورد و ستمكاران را هيچ دوست و ياوري نيست. (آيه 8 سوره شورا)
و اين قرآن را آسان ادا كرديم تا از آن پند گيرند. آيا پند گيرنده اي هست؟ (آيه 22 سوره قمر)
این سه آیه هم که بسیار زیبایند و خیلی هم به آنها علاقه دارم. چون جوابِ دندان شکنی برای کسانی است که میگویند «قرآن کتابی جهانی و اسلام نیز دینی جهانی است و ما هیچ حرفِ زوری نمیزنیم.»
بابا جان، خود خدا در قرآن میگوید «به زبانِ عربی برای ساکنانِ ام القری و اطرافش» نازل شده است. ام القری، همان مادرِ روستاها و یا شهر مکه است. از هر کسی که خواستید بپرسید. شهرهای اطرافِ آن هم که معلوم است و منظور شهرهای کشورِ عربستان میباشد. زبان هم که عربی است و نهایتاً کشورهای عربی میتوانند از این دین و این کتاب استفاده کنند. سبزوار که دیگر نه زبانش عربی بوده و نه اطرافِ شهر مکه بوده که اجباراً اسلام را به آنجا نیز تحمیل کرده اند.
اسپانیا و چین و هند و آلاسکا و قطب شمال و جنوب نیز همین حرفها را میزنند و همین سوالات را دارند. پس یا خدا اشتباهی آدرس داده و شهرهای نیویورک و پکن و توکیو و مسکو را هم از شهرهای  اطرافِ مکه فرض کرده، که ممکن است درسِ جغرافی را خوب بلد نبوده و یا علم زبان شناسی را خوب نمیدانسته که فارسها و چینیها و هندیها و روسها و انگلیسها، زبانشان با عربی فرق میکند یا این که منظورِ خدا این بوده که همه مردمِ دنیا، اول بروند به زبانِ عربی حرف بزنند تا بعدش ما مجبورشان کنیم که دین اسلام را بپذیرند و قرآن بخوانند.
همانطور که میدانید به همه ماها گفته اند که ارتش اسلام به هرجایی که میرفت، با آغوشِ بازِ مردمان روبرو میشد و همه اسلام را با آغوشِ باز میپذیرفتند. اگر چنین است چرا ایرانیان 1400 سال است که با اعراب و اسلام آشتی نمیکنند؟ چرا ایران بیشترین تعدادِ افرادِ ضدِ اسلام را در این قرنها پرورش داده است؟ ابوعلی سینا، دانشمندِ اسلامی چرا متهم به کافری شده است؟
«در دهر چو من یکی و آن هم کافر             پس در همه دهر یک مسلمان نبود»
همه میدانند که این شعر از ابوعلی سینا است. سریالِ غیاث الدین جمشید کاشانی را هم که حتماً همه دیده اید.
این از این. خدا خودش گفته که اگر میخواست، همه مردم را یک امت میکرد و تفاوتی بین مردم قائل نمیشد. بابا اگر حرفِ خدا این است، پس چرا ما باید روی حرفِ او حرف بزنیم؟ خدا خواسته که یهودیان، یهودی شوند و زرتشتی ها زرتشتی و مسیحیان مسیحی. پس ما چرا باید سعی کنیم که آنها را به زور مسلمان کنیم و اگر نشد آنها را بکشیم؟ اصلاً اگر خدا از حرفِ خودش پشیمان شده، خودش همه آنها را بکشد چرا ما باید جانمان را به خطر بیاندازیم و برویم و آنها را بکشیم؟ 
در نهایت خدا گفت قرآن را آسان ادا کرده تا همه از آن پند بگیرند. پس چرا این آسانها را نمیخوانید و نمیخوانند و  چرا پند نمیگیرید و پند نمیگیرند؟
ای نامسلمانان، شما برای گرفتنِ گواهینامه رانندگی که ممکن است هیچوقت به دردتان نخورد، 80 بار کتاب آیین نامه را میخوانید باز هم دو تا غلط مینویسید و به زور قبول میشوید. بعد 10 جلسه آموزش رانندگی میروید و 6 بار امتحانِ شهر میدهید و بعد قبول میشوید. با این حال یک پارک دوبل بلد نیستید انجام بدهید.
اول این که آیین نامه رانندگی، یک کتاب بین المللی است پس چرا آن را به زبان انگلیسی نمیخوانید و فارسی آن را میخوانید؟
دوم پس از گذراندن مراحلِ امتحانِ رانندگی، آیا راننده میشوید و یا فقط گواهینامه پایان امتحاناتِ رانندگی را به دست میآورید؟
سوم این که چقدر یک نفر باید رانندگی کند تا تبدیل به یک راننده خوب شود؟
چهارم این که آیا هر کسی که زمانِ زیادی راننده باشد، الزاماً به یک راننده خوب تبدیل میشود؟
پنجم آیا کسی که قوانین رانندگی را مینویسد و یا تغییر میدهد، الزاماً یک راننده خوب است؟
حالا در سوالاتِ دوم تا پنجم، به جای رانندگی، اسلام را قرار بدهید و به جای راننده، مسلمان و به جای آیین نامه رانندگی کتاب قرآن را. ببینید منطقش جور در میآید یا نه؟
حالا به خودمان نگاه کنیم و این سوالات را از خودمان بپرسیم:
-چقدر در مورد خدایی که میپرستیم، میدانیم؟
-چقدر در مورد دینی که داریم، میدانیم؟
-چقدر سعی کرده ایم که در موردِ خدا و دینی که داریم بدانیم؟
-در قرآن 124 مرتبه عبارتِ «به نام خداوند بخشنده و مهربان» آمده، یعنی بر سر درِ همه سوره ها. پس چرا خداوندی که ما میشناسیم، دائماً کمین کرده، ببیند ما کی انگشت توی دماغمان میکنیم تا ما را عذاب بدهد ولی هر چقدر که کارِ خوب انجام میدهیم و هر چقدر هم که کارمان را خوب انجام میدهیم، به ما توجه نمیکند؟
اصلاً کسانی که ادعای جانشینیِ خدا را دارند، چرا به کارهای خوبِ ما پاداش نمیدهند و فقط بلدند غلطهای ما را بگیرند و به خاطرِ آنها، ما را مجازات کنند؟
این فصل را نوشتم تا شاید فکرهای یخ زده مردمی که این مطالب را میخوانند، قدری آب شود و به خودشان بیایند که این ما هستیم که جبارانِ زمان را میسازیم و اجازه میدهیم که با اهمال کاریهای ما، آنان بر فکرهایمان و جسمهایمان مسلط شوند و جان و مال و ناموسِ ما را در هر زمانی و با نامهای مختلف در دست بگیرند و از داراییهای ما به نفعِ کامجوییهای خودشان استفاده کنند.
بیایید قدری فکرمان را به کار بیندازیم. بیایید کاری کنیم که نامِ انسان، برازنده مان باشد. بیایید از زیرِ بارِ دیکتاتوریِ فکریِ خودمان که منجر به دیکتاتور پروری عملی شده بیرون بیاییم. بیاییم و منتظرِ امامِ غایب و منجیِ غایب نمانیم و خودمان دست به دستِ هم داده و دیکتاتورهایِ ذهنی و واقعیمان را نابود کنیم. البته این گفته ها را فکر نکنم که من بتوانم در زندگی خود ببینم اما امیدوارم که فرزندانِ این خاک در آینده بتوانند به این مهم دست پیدا کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر