۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

علم بهتر است یا تجربه


یک داستان قدیمی در انشاهای مدارس بود که علم بهتر است یا ثروت. انسان در مقاطع مختلف نظرش درباره این موضوع متفاوت است. مثلاً پزشکی که بسیار در کار خودش وارد است، اگر حساب بانکی، ماشین مدل بالا، خانه در محله های بالای شهر، مطب در جاهای شلوغ و... نداشته باشد مورد تمسخر همکاران پزشک خود قرار میگیرد و مردم هم به واسطه این نداشتنِ مال میگویند «حتماً کارش خوب نیست و کسی قبولش ندارد و نمیتواند پول دربیاورد» و برعکس پزشک ناوارد اما پولدار.
اگر هم پولداری را ببینید که علم نداشته باشد، مسلماً نمیتواند بهره وری خوبی را از ثروتش داشته باشد و قسمتی از آن را خرج کارهایی میکند که به اصطلاح نه به درد دنیایش میخورد و نه به درد آخرتش. مثلاً عمری نزول میخورد و ماشین آخرین مدل سوار می شود و آب توی کوچه را به هیکل رهگذران میپاشد و در آخر عمر مسجد میسازد تا گناهانش را پاک کند.
پس میتوان نتیجه گرفت که علم و ثروت هر دو با هم خوبند و مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری کارایی واقعی ممکن است نداشته باشد.
اما علم و تجربه چه؟ درفرهنگ جدید کشور ما تعریف شده که فلانی سواد ندارد یعنی «درس دانشگاهی نخوانده، دیپلم ندارد و یا حتی خواندن و نوشتن بلد نیست» که اینها مراتب کم سوادی و بیسوادی است. در عوض هر که مدرک تحصیلی بالاتری دارد، سوادش هم بیشتر است و قابل احترامتر و عزیزتر. با این تفاسیر باید گفت که ارسطو که در دانشگاه تهران درس نخوانده و در آن زمان احتمالاً نزد یکی از ملاهای مکتبی یونان درس خوانده جزء بیسوادان حساب میشود و نیز بسیاری از دانشمندان دیگر خارجی و ایرانیِ ماقبل 1500 سال پیش.
حال سواد چیست؟ البته این نظر شخصی من است و ربطی به حقیقت ندارد.
انسان با درس خواندن و طی مدارج ترقی علمی، میتواند مدارک مختلف علمی، مانند دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس، دکترا و بالاتر را تحصیل کند، «تحصیل یعنی به دست آوردن».
اما سواد چیست؟ سواد بازدهی تحصیلات هر فرد نسبت به جامعه ای است که در آن زندگی میکند. یعنی اگر یک پروفسور، به حال جامعه سودی نداشته باشد باید گفت که سواد هم ندارد و اگر یک رفتگر با تحصیلات پنجم ابتدایی، کار خودش را به خوبی انجام دهد، باید گفت که وی «پنج کلاس سواد دارد». ولی چه کنیم که این معیارها فقط در ذهن کوچک من میباشد و در جامعه، واقعیت طور دیگری است.
بگذریم. علم مجموعه تجربیات دیگرانی است که قبلتر ها زندگی میکرده اند. یعنی علم شیمی، جمع آوری شده تجربیات کیمیاگرانِ قدیمی است که سعی میکردند هر چیزی را به طلا تبدیل کنند. چون حاصل تجربیات خود را مینوشتند، بعدها این نوشته ها تبدیل به علم شیمی شد. علم پزشکی، مجموعه اطلاعاتی است که حکیم باشی ها و کاشف الاطبا ها و زکریاهای رازی و ابن سیناها تجربه کردند و آن را به روی کاغذ آوردند. چه بسا که بسیاری از اینها، خواندن و نوشتن بلد نبوده اند ولی در زمان خود پزشکان حاذقی بوده اند و اگر علم آنها نوشته میشد و اکنون در دست ما بود، جمعیت کره زمین رشد بسیار سریعتری پیدا میکرد و اینهمه بیماریها، جان انسانها را نمیگرفتند.
پس باید یادمان باشد که معیار دانش مردم، سواد آنها باشد و نه مدرک تحصیلیشان. در تاریخ نیز سیری کنید خواهید دید که بسیاری از افراد معروف و مفیدِ جوامع بشری، مدرک تحصیلی دانشگاهی بالایی نداشته اند و اصلاً علاقه ای به مدرک تحصیلی دانشگاهی نداشته اند اما اختراعات و خدمات بسیار گسترده ای به دنیای ما ارائه کرده اند مانند ادیسون، ذکریای رازی، ابوعلی سینا و و و.
باشد که چشمهایمان را ببندیم بعد درست آنها را باز کنیم تا همه چیز را درست ببینیم. اگر به درون خودمان نیز نگاهی بیندازیم، میبینیم که این حرفها در درون همه ما نهفته است اما خودمان به آنها توجهی نمیکنیم و آنها را همیشه نادیده میگیریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر