۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

نماینده یا نشنونده و نگوینده


بحث داغی در مملکت وجود دارد به نام نمایندگی. مثلاً نماینده شورای شهر یا شورای روستا و یا مجلس شورای اسلام و....
اصولاً نماینده کیست و نمایندگی چیست؟
در هر کشوری، باید سیستمی در بالاترین نقطه وجود داشته باشد که مسئولیتهای شنیدن، دیدن، فکر کردن و انجام کارها را بر عهده داشته باشد. این سیستم در حکومتهای فردی، پادشاهی و یا رهبری نامیده میشود و در حکومتهای جمعی،  جمهوری گفته میشود.
وظیفه این سیستم این است که اطلاعات کافی از گذشته و حالِ کشور به دست بیاورد، برای حال و آینده کشور برنامه ریزی کند، مشکلات را برآورد نماید و برای رفع مشکلات اول بزرگ و بعد کوچک راهکار ارائه نماید و در نهایت بر روند رو به جلوی فعالیتهای کشور نظارت داشته باشد.
در قرون گذشته تمامی این کارها به عهدۀ شاه ها بود و اگر شاهی ضعیف العقل و یا ضعیف النفس بود، کشور را به سمت نابودی میکشاند. در حدود 400 سال پیش برای اولین بار در کشور فرانسه سیستمی بنا نهاده شد به نام جمهوری. این سیستم چنین تعریف شد که قدرت نباید در دست یک فرد باشد، چرا که قدرت باعث فساد فرد میشود و فسادِ فردی مانند شاه، میتواند کلِ کشور را به فساد بکشاند. چیزی که نمونه اش را میتوان حکومت مظفرالدین شاه قاجار مثال زد.
در سیستم جمهوری همه مردم حق دخالت در تصمیم گیریهای بزرگ و کوچک کشور را دارند چرا که هر فردی در جامعه مانند آجر کوچکی از یک ساختمان بزرگ محسوب میشود و در نتیجه اهمیت تک تک افراد مساوی با اهمیت تمامی جامعه است. به همین خاطر است که برای نجات یک فرد که در خطر افتاده، در جوامع پیشرفته گروه امداد و نجات، آتش نشانی، پلیس دخالت میکنند و از پیشرفته ترین و گرانترین وسایل برای نجات وی استفاده میکنند.
در نتیجه این اهمیت دادن، آن فرد نیز در موقع لزوم حتی جان خودش را برای نجاتِ سیستمی که در آن زندگی میکند، با افتخار فدا مینماید.
بگذریم. در چنین شرایطی که همه حق حرف زدن دارند، نمیشود که اگر کسی با راس سیستم کاری دارد، خودش راه بیفتد و برای دیدن مثلاً رییس سیستم اقدام کند. اگر چنین روالی باشد که میلیونها تومان فقط هزینه رفت و آمدها خواهد شد. به همین خاطر تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از اتلاف وقت و هزینه، در هر محلی به ازای تعداد خاصی از جمعیت، یک نفر را به نام نماینده و سخنگو معرفی شود و آن دسته از افرادی که حرفی برای زدن دارند این حرف را به نماینده خود منتقل کنند و نمایده حرف را به گوش سیستم هدایت کننده یا همان مسئولان در راس برساند.
برای شرکت همه مردم در تصمیم گیری ها نیز، محلی برای اجتماع همین نمایندگان در نظر گرفته شد تا تصمیم های عموم مردم را در آن جا طرح نموده و در صورتی که بیشتر مردم موافقت با آن موضوع خاص دارند (که البته نماینده آن را با مردم محل نمایندگی اش درمیان گذاشته) آن موضوع به صورت قانون درآمده و همه مردم کشور از آن بهره مند گردند.
اگر نماینده ای نیز به تعهداتِ خودش عمل نکرد ابتدا باید قانونی و محترمانه به وی اعتراض نمود که «چرا منافع مردم حوزه خودت را در نظر نگرفتی و از حقوق آنها دفاع نکردی؟» و در صورت ادامه بی تعهدی، نباید آن شخص را به نمایندگی انتخاب نمود.
به این سیستم، جمهوری میگویند، به محل اجتماع انتخاب شدگان، مجلس و به خود انتخاب شدگان، نمایندگان مردم میگویند. علی القاعده، نمایندگان باید انسانهای سالم، عاقل، فهمیده، با شعور، با سواد و تحصیلکرده و... باشند تا در هنگام تصمیم گیری دچار اشتباه نشده و برای مردم تصمیمات سالم و خوب بگیرند.
در این سیستم، مردم به نمایندگان خود وکالت داده اند که در مورد اجزای حکومت که خود مردم هستند تصمیمات خوب و درست بگیرند و از آن طرف به همینها وکالت داده اند که اگر در سطوح مختلف جامعه، از راس دولت تا سایر مسئولین، تخلفی صورت گرفت، رسیدگی نموده و متخلفین را به مردم معرفی نمایند.
در چنین حالتی، تمام مردم جامعه میتوانند در تصمیم گیریهای حال و آینده خود سهیم باشند و در ضمن همه افراد مردم نیز وقت کافی خواهند داشت تا به وظایف قانونی و کشوری خود عمل نمایند.
حال با این توضیحات ساده، خودتان بگویید آیا نمایندگان مردم ما، اینچنین انتخاب میشوند و اینچنین عمل میکنند؟ یا بهتر بگویم ما اینچنین انتخاب میکنیم و اینچنین عمل میکنیم؟
اگر نماینده ای به نفعِ مردم فعالیت نکرد آیا بار دیگر به او رای نمیدهیم؟ آیا تا به حال پیش آمده که به رفتار، گفتار و یا تصمیمات یک نماینده که به او رای داده ایم، در دفتر نمایندگیش، آن هم بسیار محترمانه اعتراض نماییم؟ خودتان قضاوت کنید.
 ماها عادت کردیم که خیلی زود و بدون فکر کردن تصمیم بگیریم و حرکت کنیم. به همین خاطر زود خوشحال میشویم، زود ناراحت میشویم، زود میخندیم، زود گریه میکنیم، زود رای میدهیم، زود پشیمان میشویم. 
در کشورهای پیشرفته، وقتی قرار است کاری انجام شود، اول در مغز شخص، آن کار و شرایط انجامش بررسی میشود، بعد در صورت مثبت بودن روی کاغذ پیاده میشود، کارشناسی میشود، مشورت میشود، تامین اعتبار میگردد، افراد لایق برای انجام کار انتخاب میشوند، مصالح خوب تهیه میشود، از همه مهمتر نظارت توسط هم صاحب کار و هم کننده کار صورت میگیرد، دائماً مراحل مختلف جهت بررسی امکان اشتباه بازبینی میگردد و آرام آرام مراحل کار پیش میرود تا با نتیجه دلخواه کار تمام شود و تازه این ساختن کار است و بعد از آن پیگیری، بازبینیهای مجدد، جلوگیری از اشکالات احتمالی، سرویسهای دوره ای و بسیاری کارهای دیگر انجام میشود تا یک کاری خوب انجام شود و خوبی آن کار طولانی مدت باقی بماند. مثلاً همه ماها فرو ریختن ساختمان تجارت جهانی، هنگامی که هواپیماهای تروریستها با آنها برخورد کردند را در تلویزیون دیده ایم. این دو ساختمان در سالهای
71-1969 یعنی در 3 سال ساخته شده اند یعنی حدود 30 سال قدمت داشتند. بعد از برخورد دو هواپیمای حامل مواد منفجره
که البته هواپیما پر از سوخت نیز بود چون تازه به پرواز درآمده بودند- مدت 3.5 ساعت طول کشید تا یکی از دو برج فرو ریخت. توجه کنید که 30 سال این برجها قدمت داشتند. حال در همین تهران،  مهد تمدن خودمان، چند ماه پیش ساختمانی فرو ریخت و چند تن کشته و زخمی شدند که هنوز دو سه سال از ساختش نگذشته بود و هر بار که زلزله ای هرچند کم ریشتر در ایران اتفاق می افتد ما انتظار شنیدن اخبار بسیار ناگوار و تعداد زیاد کشته شدگان را داریم. اما در همین ژاپن، روزی چند زلزله نسبتاً متوسط و قوی اتفاق می افتد اما آمار کشته شدگان در سال هم به تعداد انگشتان یک دست نمیرسد. وای برما.
ستونهای تخت جمشید بیش از 3000 سال قدمت دارند و اگر دست غارتگر بیگانگان و علی الخصوص بی فرهنگی و دشمنی اعراب نبود شاید اصل بسیاری از بناهای باستانی ما هنوز سالم بود ولی ساختمانهای نوساز ما، با راه رفتن عادی در آنها، به شدت به لرزش درمی  آیند و انسان را به یاد خانه مقوایی می اندازند. چرا؟ جواب این چرا و چراهای دیگر همه و همه در ناآگاهیهای مردم است. شما فکر میکنید که انقلاب فرهنگی چرا باید در یک کشوری اتفاق بیفتد که فرهنگی چند هزار ساله دارد؟ چرا باید کلیه کتابهایی که ما را به گذشته  چند هزار ساله ما مرتبط میکند، از سطح جامعه جمع آوری شود و کتابهای کنونی جایگزین آن گردد؟ تا فردا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر